تاریخدان آمریکایی، «فریتز اِستِرن»، در نقلقولی معروف دربارهی «جنگ جهانی اول» نوشت: «نخستین فاجعهی قرن بیستم، فاجعهای که تمام فجایعِ دیگر از آن سرچشمه گرفت.» هیچکس در ژوئن سال 1914 پیشبینی نمی کرد که قتلِ «آرشیدوک فرانتز فردیناند»، ولیعهدِ امپراتوری اتریش-مجارستان، توسط یک ملیگرای صرب، هر پنج قدرت برتر در اروپا و متحدینِ پرتعدادِ آن ها را وارد جنگی بیسابقه کند که در طول آن، حدود بیست میلیون سرباز و شهروند غیرنظامی جان باختند، سه امپراتوری از بین رفت، و بستر برای جنگی حتی خونینتر آماده شد.
شوک و هراسِ ناشی از این ویرانیِ گسترده و به ظاهر بیمعنا، باعث شد نویسندگان و هنرمندانی که «نسلِ از دست رفته» لقب گرفته بودند، اغلبِ پندارهای قدیمی دربارهی معنا و هدف زندگی انسان را کنار بگذارند و به مفهومی شکل و جهت دهند که امروزه به شکل گسترده با نام «مدرنیته» شناخته می شود.
کتاب «توپ های ماه اوت» اثر «باربارا تاکمن» که نخستین بار در سال 1962 به چاپ رسید، کاوشی جذاب و موشکافانه است دربارهی ناتوانی ابَر-قدرت های وقت در استفاده از دیپلماسی برای جلوگیری از جنگی که هیچکس خواستارش نبود. این کتاب با نثر دلنشین خود، تاریخِ نظامیِ جنگ را تا درگرفتنِ «نخستین نبرد مارن» در سپتامبر سال 1914، به شکلی شیوا و قابلفهم به تصویر می کشد.
«تاکمن» توضیح می دهد: «بعد از «نبرد مارن»، جنگ بزرگتر شد و گسترش یافت، تا جایی که ملت های هر دو نیمکُره را به درون خود کشید و آن ها را در شبکهای از نزاع های جهانی درگیر کرد که هیچ معاهدهای برای صلح نمی توانست آن را از بین ببرد.»
تشییع جنازهی «ادوارد هفتم»، پادشاه انگلستان، با حضور نُه پادشاه در صبح دهم می سال 1910 چنان باشکوه بود که دهان جمعیتی که در سکوت و با لباس های سیاه صف کشیده بود، از تحسینِ ابهتش باز ماند. شاهان، در لباس ارغوانی و آبی و سبز و سرخ، با کلاهخود پَردار، واکسیل طلایی، حمایل سرخ، و نشان های آراسته به جواهر که در آفتاب می درخشید، سواره و سه به سه از دروازه های کاخ گذشتند. در پی آنان، پنج ولیعهد، چهل والاحضرت و درباریِ والامقام، هفت ملکه—چهارتا بیوه و سهتا بر تخت سلطنت—و جمعی فرستادهی مخصوص از ممالک بیتاجوتخت روان بودند. رویهمرفته، هفتاد ملت را در عظیمترین مجمع سلاطین و مقام ها که تا آن زمان در یک جا گرد آمده بودند، نمایندگی می کردند. وقتی ساعت «بیگ بِن» نُه ضربه نواخت، مشایعان کاخ را ترک کردند اما در ساعتِ تاریخ، شامگاه بود و آفتابِ جهان قدیم در تلألؤ میرای شکوهی که دیگر هرگز دیده نشد، غروب می کرد.—از متن کتاب
«تاکمن» سقوطِ پرسرعتِ جوامعِ صلحجو و مرفه اروپایی به پرتگاه جنگ را با توانایی های ادبیِ یک رماننویس چیرهدست و هوشمندیِ یک کارآگاهِ باتجربه روایت می کند. او از عواطف پرالتهابِ دیپلمات ها و ژنرال ها هنگام اتخاذ تصمیمات دشوار، و اغلب فاجعهآمیز، سخن می گوید، و صحنه هایی دلخراش و شوکهکننده از نبرد را به همراه توصیفاتی بهیادماندنی از امپراتورها، وزیران جنگ، و امپراتوری های در حال سقوط به تصویر می کشد.
اما قتل «آرشیدوک فرانتز فردیناند» در ژوئن سال 1914، آنطور که «تاکمن» در کتاب توضیح می دهد، به تنهایی آتشِ جنگ را شعلهور نکرد، بلکه یک بحران دیپلماتیکِ یکماهه و بسیار پیچیده را به وجود آورد که باعث شد اختلافات و نزاع های عمیقتر و قدیمیتر در مرکز توجه قرار بگیرند.
تلاش های مخالفینِ جنگ درنهایت به واسطهی عواملی گوناگون به شکست انجامید: گسترهای درهمتنیده از اتحادهای سیاسی و نظامی، تعصب میهنپرستانهی سیاستمدارانی که قصد داشتند از بحرانِ به وجود آمده برای تقویت جایگاه استراتژیک کشور خودشان بهره ببرند؛ و ژنرال هایی که آموزش دیده بودند برتری نظامی را در زمان بحران حفظ کنند، و تمایلی به همکاری با دیپلمات ها برای حل مشکل نداشتند.
«تاکمن» اعتقاد دارد متخصصین نظامی برجسته در اروپا در آن دوران، ذهنیت خود را بر مبنای مفهوم «تهاجم» شکل داده بودند. تهاجمِ کوبنده و سریع با حداکثر توان برای دست یافتن به پیروزی های مهم و سرنوشتساز، در ذهن آن ها ضروری تلقی می شد. هیچ کدام از آن ها تصور نمی کردند که جنگی بزرگ در اروپا ممکن است بیش از چند ماه به طول بینجامد، و هیچ کدام نیز نقشه یا برنامهای برای چنین رویدادی در ذهن نداشتند.
«هولشتاین» که دست هایش، سیاست خارجهی آلمان را از پشت پرده رهبری می کرد، «پرنس بیولو»، وزیر امور خارجهی شیکپوش و فرهیخته، و خودِ قیصر، هیچیک کاملا اطمینان نداشتند به چه چیزِ انگلستان بدگمان هستند، اما یقین داشتند کاسهای زیر نیمکاسه است. قیصر همواره خواهان توافق با انگلستان بود، به این شرط که چنین توافقی به دست می آمد بیآن که به نظر برسد او خواستارِ آن است. یک بار تحت تأثیر حال و هوای انگلستان و احساسات خانوادگی هنگام خاکسپاری «ملکه ویکتوریا»، دل به دریا زد و این خواست را نزد «ادوارد» بر زبان آورد و ائتلاف آلمان و بریتانیا را چنین تصویر کرد: «بیاجازهی ما موش در اروپا نخواهد جنبید.» اما به محض این که انگلستان نشانه های علاقهمندی از خود نشان داد، او و وزیرانش گمان بردند کلکی در کار است، پا پس کشیدند، و نگران از این که سر میز مذاکره از آن ها امتیاز بگیرند، ترجیح دادند طرف این کار نروند و برای ترساندن و به راه آوردن انگلستان، روی نیروی دریاییشان که مدام گسترش می یافت، حساب کنند.—از متن کتاب
به این ترتیب، ابتدا اروپا و بعد جهان به پرتگاه جنگ سقوط کرد. صربستان که با تهدید حملهی نظامی از طرف اتریش-مجارستان روبهرو بود، از متحد خود، روسیه، درخواست کمک کرد. تزارِ روسیه که می خواست به هر قیمتی که شده، تأثیرگذاری و وجههی متزلزلِ روسیه در «مناطق بالکان» را حفظ کند، برای رویارویی با اتریش-مجارستان اعلام آمادگی کرد.
کایزِر (قیصر) در آلمان و ژنرال هایش به هیچ وجه نمی توانستند شکستِ قطعی متحد بزرگ خود به دست روسیه را بپذیرند، اما به خوبی می دانستند برای رویاروییِ موفقیتآمیز با «خرس بزرگ روس»، ابتدا باید متحد این کشور یعنی فرانسه را از میدان به در کنند. هر تهاجم نظامی به فرانسه در آن زمان، انگلستان را وادار می کرد که به کمک این کشور بیاید. و همین اتفاق نیز رقم خورد.
در ماه جولای سال 1914، هر روز با تهدیدها، خواسته ها، و اخطارهای جدید سپری می شد. گام به گام، قدرت های برتر به لبهی پرتگاه نزدیکتر شدند، و وقتی ارتشی بزرگ از نیروهای آلمانی به قصد رسیدن به قلب فرانسه، وارد بلژیک (که اعلام بیطرفی کرده بود) شدند، سقوط از پرتگاه آغاز شد.
اگرچه «تاکمن» در کتاب «توپ های ماه اوت» به شکل آشکار توضیح می دهد که ناکارآمدی، پندارهای نادرست، و اشتباهات پرهزینه، از همهی بازیگران اصلی در جنگ سر زد، اما او آلمان را به شکل خاص و بیش از سایرین، مقصر در نظر می گیرد. «تاکمن» در این مورد بیان می کند: «آلمانی ها که اعتقاد داشتند از نظر روحیه، قوا، انرژی، صنعت، و شور میهنپرستانه از سایرین برتر هستند، احساس می کردند که سلطه بر اروپا، حقِ آن ها است.»
کتاب «توپ های ماه اوت» چهارمین کتاب «باربارا تاکمن» به حساب می آید. هدف او هنگام نوشتن آثار غیرداستانی، جان بخشیدن به گذشته برای مخاطبین عام بود. «تاکمن» برای خلق آثار خود تحقیقات گستردهای را به انجام می رساند، به مکان های تاریخی سفر می کرد و به بررسی اسناد و مدارک موجود در آرشیوهای گوناگون می پرداخت.
سال 1910 همراه با صلح و رونق بود و دومین نوبتِ بحران مراکش و جنگ بالکان هنوز از راه نرسیده بود. کتابی جدید با عنوان «توهم بزرگ»، نوشتهی «نورمن اِینجِل»، تازه منتشر شده بود و ثابت می کرد امکان جنگ وجود ندارد. «اِینجل» با مثال های تأثیرگذار و استدلال های انکارناپذیر نشان می داد در وابستگیِ کنونیِ مالی و اقتصادی ملت ها به یکدیگر، فاتح نیز به اندازهی مغلوب صدمه خواهد دید؛ بنابراین جنگ صرفه ندارد؛ پس هیچ ملتی آنقدر احمق نیست که جنگ را شروع کند. «توهم بزرگ» به یازده زبان ترجمه شد و طرفداران بسیار یافت. در دانشگاه ها، در منچستر، گلاسکو و دیگر شهرهای صنعتی بیش از چهل گروه مطالعه شامل معتقدان بیچونوچرا برای ترویج جزمیات این کتاب تشکیل شد. صدیقترین مریدِ «اِینجل» مردی بود با تأثیر بسیار بر سیاست نظامی: «وایکانت اِشِر»، دوست و مشاور پادشاه بریتانیا و رئیس کمیتهی جنگ، که در پی عملکر بسیار نامناسب ارتش بریتانیا در «جنگ بوئرها»، مأمور بازسازی آن شده بود.—از متن کتاب
کتاب «توپ های ماه اوت» در زمان نخستین انتشار، اغلب با نقدهای مثبت و تحسینآمیز همراه شد. با این حال، تعدادی از آن ها چندان مثبت نبودند، بهخصوص نقدهای ارائه شده توسط برخی از تاریخدانان آکادمیک. بزرگترین انتقاد نسبت به «تاکمن» این بود که او هیچ مدرکی در سطح عالی (کارشناسی ارشد یا دکتری) نگرفته بود.
«تاکمن» اما نداشتنِ مدرک آکادمیک در سطح عالی را نه یک ضعف، بلکه نقطهی قوت خود برمی شمرد. به عقیدهی او، اغلبِ کتاب های نوشته شده توسط تاریخنگاران آکادمیک، آنقدر متراکم و پرجزئیات و ثقیل بودند که نمی توانستند توجه مخاطبین عام را به خود جلب کنند.
کتاب «توپ های ماه اوت» در نخستین سال انتشار، به فروش بیش از دویستوپنجاههزار نسخهای رسید، بیش از چهل هفته را در صدر «فهرست پرفروشترین کتاب های نیویورک تایمز» گذراند و یک سال بعد در سال 1963، جایزهی «پولیتزر غیرداستانی» را از آن خود کرد. این کتاب به زبان های گوناگون ترجمه شد و در سال 1964 برای ساخت یک فیلم مستند مورد اقتباس قرار گرفت. کتاب «توپ های ماه اوت» تا کنون از چرخهی چاپ خارج نشده است.