«کتلین تسارو» در پنجمین رمان خود، کتاب «کلکسیونر عطر»، مخاطبین را به جهانی پرجزئیات و ملموس دعوت می کند که در آن، علاقه به عطر و لباس از جادویی دگرگونکننده برخوردار است. او داستان دو زن را روایت می کند که زندگیشان به واسطهی یک راز به هم پیوند می خورد—رازی که فقط یکی از آن ها از آن آگاه است. «تسارو» دو خط زمانی را به هم گره می زند، تار و پود دو پیرنگ را در هم می تند و مانند یک طراح لباسِ باسلیقه، اثر خود را با دقت و جزئیات مثالزدنی به مخاطبین ارائه می کند.
داستان رمان «کلکسیونر عطر» در سال 1955 آغاز می شود: «اِوا دورسی»، معشوقِ تاجری ثروتمند و منبع الهامِ سابقِ یک عطرساز، در بستر مرگ خوابیده و به تازگی تکلیفِ دارایی ها و میراث خود را مشخص کرده است. در طول چند صفحهی بعد، زنی ساکن لندن به نام «گرِیس مانرو»، نامهای را دریافت می کند که در آن نوشته شده ارث و میراثی از طرف غریبهای که تازه از دنیا رفته—«مادام دورسی»، ساکن پاریس—به «گریس» رسیده است. «تسارو» به منظور گشودن گرهی معمای این میراث غیرمنتظره، داستان خود را به دو خط زمانی تقسیم می کند: «فلَشبَک هایی» دربارهی تجارب دراماتیک «اِوا» در پاریسِ تحت اشغال و پس از جنگ، و ماجراجویی های رمانتیکِ «گرِیس» در پاریس، شهر عشق.
پُک دیگری به سیگارش زد و از پنجره، صبح مهآلود سرد را نگریست. پاریس داشت بیدار می شد. سپیدهدم خاکستری با رگه های نارنجی به آرامی به آبی کبود آسمان نفوذ می کرد. تقریبا از چهار صبح بیدار بود. در این چند سال گذشته، هرچه درد به سمت چپ بدنش بیشتر رخنه می کرد، خوابش کمتر و کمتر می شد. ماه ها بود که دکتر از او قطع امید کرده بود. تشخیص دکتر: او بیمار خوبی نبود؛ متکبر بود و از دستورالعمل ها سرپیچی می کرد. حالا، «سیروز» داشت به سرعت پخش می شد و کبدش را مثل اسفنج، حفره حفره می کرد. برای دکتر ساده بود: باید نوشیدن الکل را متوقف می کرد.—از کتاب «کلکسیونر عطر» اثر «کتلین تسارو»
داستان پایداری و استعداد «اِوا» را ممکن است بتوان به تنهایی در رمانی کوتاهتر نیز روایت کرد، اما «تسارو» قبلا از علاقهی خود به تواناییِ نویسندگانی همچون «تام استاپارد» و «اِی. اس. بایِت» در روایت داستان «با دو خط زمانی، و پیوند زدن آن ها برای خلق یک نقطهی اوج واحد و قدرتمند» سخن گفته است. ادای احترام به این تکنیک، در استفادهی «تسارو» از دو «قهرمان زن» که دو زمانهی متفاوت میان آن ها فاصله انداخته، کاملا آشکار است. «تسارو» در رمان «کلکسیونر عطر» از تکنیکِ «یک خطِ داستانی در دو خطِ زمانیِ درهمتنیده» استفاده می کند تا یک داستان عاشقانهی تاریخی در اواسط قرن بیستم را بیافریند—روایتی که مثل یک داستان پریان مدرن است.
«اِوا» که پدر و مادرش را از دست داده است، زندگی خود را بهبود می بخشد و «از فرش به عرش» می رسد (و از جوجه اردکی با ظاهری نامعمول به قویی زیبا تبدیل می شود). او به واسطهی تلاش بیوقفه، جذابیت، هوش و استعدادی که دارد، خود را از فقر نجات می دهد و به جهان لباس ها و عطرهای مسحورکننده قدم می گذارد. «اِوا» اتحادهایی سودآور را با مردان شکل می دهد، رازی تراژیک را پنهان نگه می دارد، و هنگام مرگ، نقشِ «مادرخوانده پَری» را بر عهده می گیرد و «گرِیس» را به «سیندرلا» تبدیل می کند.
این میراث در زمانی کاملا مناسب برای «گریس» از راه می رسد چون او به تازگی از بیوفایی همسرش آگاه شده است. «گرِیس» از رنج و استیصال ازدواجش می گریزد، و در اولین سفر هواییِ عمرش به پاریس می رود تا با وکیلی جوان و جذاب به نام «ادوارد تیسو» ملاقات کند. «تیسو»، «گرِیس» را به خانهای می برد که به او ارث رسیده است، و در سراسر سفر دگرگونکننده و فراموشنشدنیِ «گرِیس» در پاریس، او را همراهی می کند.
حالا فقط می توانست طعم های تند را بچشد؛ شکلات ارزان، پاته نامرغوب، قهوه تلخ! در هر صورت، اهمیتی نداشت چه می خورد، اشتهایی برایش باقی نمانده بود. دکتر سادهلوحانه، با تکبری دوستداشتنی گمان می کرد همه می خواهند تا ابد زندگی کنند. خودکار را برداشت و حلقه هایی از دایره های همشکل را در حاشیهی روزنامه ترسیم کرد. هنوز چند کار دیگر برای ساماندهی باقی مانده بود. چند هفته قبل، نزد وکیلی جوان، کوشا و نسبتا منزوی رفته بود و جعبهای را برای نگهداری به دربان ترشرو، «مادام آسانژ» سپرده بود، اما از شب گذشته که نمی توانست بخوابد، فکر دیگری به ذهنش خطور کرد؛ یک سفر، از لندن به پاریس.—از کتاب «کلکسیونر عطر» اثر «کتلین تسارو»
این نخستین استفادهی «تسارو» از «داستان های پریان» به عنوان منبع الهام نیست، و حتی نخستین بازگوییِ او از داستان «سیندرلا» نیز به حساب نمی آید. «تسارو» هنگام صحبت دربارهی رمان نخست خود، کتاب «لطافت»، در مصاحبهای با انتشارات «HarperCollins» بیان می کند: «فکر می کنم همهی ما در نهان دوست داریم که «سیندرلا» باشیم و با یک حرکت چوب جادو، از زندگی کسالتآورمان با سختی های بیپایانش به جایی دیگر منتقل شویم. با این حال فکر می کنم در زندگی واقعی، زنان باید نقش «مادرخوانده پَری» را برای خودشان ایفا کنند.»
اما با این که دگرگونی سحرآمیزِ «گرِیس» مانند یک داستان فانتزیِ رمانتیک رقم می خورد، جادوی جذابتر در این داستان و یکی از تم های اصلی رمان، کاوشِ «تسارو» در چگونگی رویاروییِ هر دو «قهرمان زن» با تجارب تلخ و شیرینِ زندگیِ واقعی است. وقتی «ادوارد تیسو» و «گرِیس» در نقطهای از روایت، غذاهای بریتانیایی و فرانسوی را با هم مقایسه می کنند، بحثی در مورد اصطلاحِ «برگشتن هوش و حواس سر جای خود» میان آن ها شکل می گیرد. «گرِیس» می گوید این اصطلاح به معنای «عاقلانه رفتار کردن» است. «ادوارد» پاسخ می دهد:
«شاید نوعی دعوت باشد. شاید واقعا باید هوش و حواسمان سر جایش برگردد، به حس چشایی، لامسه، بینایی، بویایی، و چشایی برگردیم و خوراک روحمان را در آن ها پیدا کنیم... حواس ما قدرت این را دارد که واقعا ما را به جایی دیگر ببرد، یا ما را سر جایمان نگه دارد. می تواند ما را به انسان تبدیل کند.»
«تسارو» نیز چنین دعوتی را به مخاطبین ارائه می کند. او به واسطهی جذابیت غذا و نوشیدنی، بافتِ اغواکنندهی ابریشم و ساتن، و مهمتر از همه، رایحه و قدرت کیمیاگرانهی اجزای تشکیلدهندهی فرمول عطرها، مخاطبین را به دنیایی متفاوت می برد و در زندگی کاراکترهایش غرق می کند. ارتباط میان رایحه و خاطره، به عنوان بنمایهای اصلی و خیالانگیز در روایت به کار گرفته می شود، و هنر و تکنیک لازم برای به وجود آوردن عطرهای دلنشین، در بخش های مختلفِ پیرنگ مورد توجه قرار می گیرد. نقطهی اوج هر دو خطِ داستانی، دربارهی مواجهه «اِوا» و «گرِیس» با زنی عطرساز است که زبان رایحه ها—«واژگان احساس و خاطره»—را بلد است، و به خوبی می داند که خلق رایحهای ماندگار به چه ظرافت و نبوغی نیاز دارد.
ناگهان خاطرهی دیگری به ذهنش رسید. نفسش به شماره افتاد و از ترس لرزید. بوی زمین سبز و جنگل مرطوب می آمد و دستهی بزرگی از کلاغ ها در دل آسمان با بال هایی درخشان همانند آبنوس، و منقارهایی همچون تیغ می چرخیدند و جیغ می کشیدند. «اِوا» پیشخوان را گرفت، چشمانش را بست و به هم فشرد. زیرسیگاری با صدای تق روی سینک سرامیکی افتاد و شکست. «لعنتی!» با احتیاط از پنجره به بیرون نگاه کرد، قلبش هنوز تند می زد. سایه رفته بود. به احتمال زیاد، دستهای کبوترِ شهریِ معمولی بودند. تکه های زیرسیگاری را برداشت و آن ها را بالای پیشخوان به خط کرد. قدیمی و ارزان بود، اما دورانی دیگر را به یادش می آورد؛ وقتی که زندگی سرشار از آغازها بود.—از کتاب «کلکسیونر عطر» اثر «کتلین تسارو»
اگرچه برخی از مخاطبین ممکن است مدت ها قبل از «گرِیس»، متوجه ماهیتِ پیوندِ پنهانِ میان دو شخصیت اصلی داستان شوند، اما «پیشآگاهی» و حدس های مخاطبین، جذابیتِ قدم زدن در دنیای این کاراکترها را از بین نمی برد. تجارب پیشین «کتلین تسارو» به عنوان بازیگر، و مهارت او در خلق یک ساختار رواییِ جذاب، کتاب «کلکسیونر عطر» را به داستانی سرگرمکننده با پایانی رضایتبخش تبدیل می کند.