«عصر روشنگری»، با این باور که همه چیز را می توان از طریق آزمایشِ تجربی و تفکر منطقی درک کرد، در اواخر قرن هجدهم باعث شکلگیریِ جنبشی جدید در هنر شد: «رمانتیسیسم»، واکنشی به منطقگرایی مطلقِ «عصر روشنگری» بود و بیش از هر چیز بر اهمیت عواطف و طبیعت تأکید می کرد. کتاب «رنج های ورتر جوان» اثر «گوته»، نمونهای اولیه و پرالتهاب از «ادبیات رمانتیک» است.
کتاب «رنج های ورتر جوان» همزمان با آغاز «عصر تحول» به رشتهی تحریر درآمد: دورهای در تاریخ که تعداد قابلتوجهی از جنبش های تحولطلب در کشورهای مختلف، با هدفِ رسیدن به برابری اجتماعی برای همهی افراد جامعه، گسترش یافتند. «عصر تحول» که اندکی بعد از «عصر روشنگری» از راه رسیده بود، به همان میزان تلاش کرد تا خِرد و دانش مربوط به دورهی پیش از خود را به حاشیه براند، مانند اتفاقی که برای «ورتر» رقم می خورد—مردی جوان که از محدودیت های زمانهی خود ناراضی است.
روایت با نامهای از «ورتر» به دوستش، «ویلهلم»، آغاز می شود. «ورتر» در نامه می نویسد که از سکونت در منطقهای کوچک که تازه به آن نقلمکان کرده، بسیار راضی است. مناظر این ناحیه—بهخصوص درخت هایش—برای «ورتر» مسحورکننده بوده و او احساس می کند که انگار طبیعت را برای نخستین بار مشاهده کرده است. تا زمان نوشتن نامهی بعدی، حدود شش روز بعد، «ورتر» شیفتگی عمیقی نسبت به این منطقه پیدا می کند. او می داند که در این مدت از مطالعاتش غافل بوده است—کتاب ها به تدریج در مقایسه با زیبایی پیرامونش، پیشپاافتاده به نظر رسیدهاند. «ورتر» در نامهی بعدی، از «ویلهلم» می خواهد کتاب هایی را که قبلا درخواست کرده بود، برایش نفرستد؛ او نیازی به آن ها نخواهد داشت.
آیا به راستی هیچ تقصیری نکردهام؟ آیا به شوقِ دل او دامن نزدهام؟ آیا از تجلی های طبیعتِ بیغشِ او که بارها مایهی خندهمان می شد، با همهی آنکه چندان هم خندهآور نبود، اسباب شادی نساختهام؟ و آیا...؟ راستی چیست آدمی که از خودش هم می نالد. دوست عزیزم، من می خواهم و قول می دهم که رفتار بهتری در پیش بگیرم و دیگر آن تلخیِ کم و بیش را که سرنوشت به کام ما می چشاند، مثل گذشته دائم نشخوار نکنم. می خوام دم را غنیمت بشمارم و گذشته را از یاد ببرم. بیشک حق با توست عزیزم. آدم ها که خدا می داند چرا چنین خمیرهای دارند، بسیار کمتر رنج می بردند اگر اینقدر به خیال تن نمی سپردند و از تلخی های گذشته یاد نمی کردند، یا به جای بیخیالی و پرداختن به اکنون، در حال و هوای خاطرات ناگوار گذشته غرق نمی شدند.—از کتاب «رنج های ورتر جوان» اثر «گوته»
عقل و احساس
«گوته» در داستان «رنج های ورتر جوان»، عاطفه و تعقل را در قالب نیروهایی در حالِ ستیز و سازشناپذیر با یکدیگر به تصویر می کشد؛ به این صورت که قلب نیازی بیوقفه به عشق و توجه دارد، در حالی که ذهن تلاش می کند (اغلب به صورت ناموفق) تا این نیازها را تحت کنترل درآورد. با این حال، «گوته» به جای طرفداری کردن از تأثیر منطقی ذهن (همانطور که در معمولا جامعه مرسوم است)، عاطفه را به منطق، و قلب را به ذهن ترجیح می دهد. «گوته» بهواسطهی خلق تجسمی از مفهوم «عاطفه» در قالب کاراکتر «ورتر»، زیبایی یکی زندگیِ پرشور را مهمتر از تأثیر منطقی تعقل در نظر می گیرد.
در حالی که «ورتر» تجسمی از «عاطفه» و «قلب» به شمار می آید، «گوته» از دوستان «ورتر»—بهخصوص «ویلهلم»—به عنوان بستری برای شنیده شدن صدای منطق و تعقل استفاده می کند. این کاراکترها اگرچه نیتی خیرخواهانه دارند، اما اغلب قادر به درک تأثیر عمیق عواطف بر «ورتر» نیستند و توصیه های آن ها به او معمولا تغییر چندانی در رفتارهای شخصیت اصلی ایجاد نمی کند.
توجه به این نکته مهم است که «گوته» کتاب «رنج های ورتر جوان» را در 24 سالگی نوشت، و اندکی بعد، از آن فاصله گرفت، چون نظرش را دربارهی «جنبش رمانتیک» و تأکید بیوفقهی آن بر عواطف تغییر داده بود؛ او مدتی بعد این جنبش را «هر آنچه که بیمارگونه است» نامید. اما علیرغم این تغییر نگرش قابلتوجه، «گوته» زمانی گفت: «شاید هر کس زمانی در زندگیاش داشته که در طول آن فکر می کرده انگار داستان «ورتر» فقط برای او نوشته شده است.» از این رو می توان گفت «گوته»، صرف نظر از این که درنهایت چه نگرشی دربارهی جدال «عقل و احساس» در داستانش داشت، در سراسر زندگیاش قادر بود شور و احساس «ورتر» و دلیل محبوبیت داستانش—بهخصوص در میان جوانان عاشقپیشه—را به خوبی درک کند.
رنجهای جوانی
کتاب «رنج های ورتر جوان» دربردارندهی کاراکترهایی با سن های کاملا گوناگون است، اما داستان بیش از سایرین، بر «ورتر»، «لوته»، و «آلبرت» تمرکز می کند—سه کاراکتر جوان در آغاز مسیر بزرگسالی. آنطور که «گوته» برای مخاطبین به تصویر می کشد، این دوران از زندگی ممکن است خطراتی گوناگون را به همراه داشته باشد: تصمیمگیرندگانِ پیشین (والدین، معلمان، و بزرگترها) میزانی مشخص از قدرت و تأثیرشان بر زندگی ما را از دست می دهند، و به تدریج، نگرش و نظرات خودمان به تنها معیار درست و قابلاتکا برای تصمیمگیری تبدیل می شود.
«ورتر»، نمونهای کلاسیک از این نوع از «خودپسندی» به نظر می رسد. حتی قالبی که «گوته» برای روایت داستان «رنج های ورتر جوان» انتخاب کرده است، بر همین مفهوم «خودپسندی» در دوران جوانی تأکید می کند. این کتاب یک «رمان نامهنگارانه» است—به این معنا که رمان در قالب مجموعهای از نامهها به مخاطبین ارائه می شود؛ و تنها نامه هایی که در داستان به چشم می خورد، نامه هایی است که «ورتر» برای دوستانش نوشته است. به این صورت، صدای «ورتر»—و صحبت های بیپایان او دربارهی احساساتش—تنها صدایی است که مخاطبین می شنوند.
امروز بیشتر از این حوصلهی این قصه را ندارم. به مادرم بگو که کار، سمت و سوی سالم خود را پیدا خواهد کرد. من به سهم خود یک بار دیگر از این مشکل پیشپاافتاده دریافتم که کجفهمی و کاهلی بارها بیشتر از نیرنگ و بدخواهی، خبط و خطا به بار می آورد. دستکم این دو عیب آخر، بیشک رواج کمتری دارند. در اینجا احساس راحتی می کنم. تنهایی، مرهم شیرینِ قلبم در این ناحیهی بهشتی است و فصل جوانیِ طبیعت هم با همهی سرشاریاش، به دلِ اغلب لرزانم گرما می بخشد. هر درخت و بوته، خرمنی گل است و من کاش کفشدوزکی بودم و می توانستم در این دریای عطر فرو بروم و به همهی شیره های آن دست یابم. خود شهر برایم خوشایند نیست. ولی برعکس، زیبایی دشت و دامنش وصفناپذیر است.—از کتاب «رنج های ورتر جوان» اثر «گوته»
طبقات اجتماعی
«گوته» کتاب «رنج های ورتر جوان» را در سال 1774 نوشت، سالی که آغازگر «عصر تحول» نیز بود. در این برهه، بسیاری از ملت ها در سراسر جهان، برای به دست آوردن برابری مشغول نبرد شدند. زادگاه «گوته»، آلمان، به واسطهی اجرا کردن اصلاحاتی قانونی با هدف بهبود شرایط زندگی طبقهی پایین جامعه، توانست از جدال های مسلحانهای که در فرانسه و آمریکا رخ داده بود، اجتناب کند.
به عنوان نمونه، نظام «ارباب و رعیتی» در سال 1770 منسوخ شد، و برای نخستین بار، دهقانان می توانستند صاحب زمین باشند و مکان زندگی خود را تغییر دهند. با این حال، شکاف های اجتماعی بزرگی همچنان در میان طبقات بالا و پایین جامعه در آلمان وجود داشت، و «گوته» از جایگاه منحصربهفردِ «ورتر» در طبقهی متوسط جامعه استفاده می کند تا در کنار پرداختن به تم های اصلی روایت خود، به کاوش در ماهیت و پیامدهای این شکاف اجتماعی بپردازد.