این بهترین زندگی نامه ای است که تا کنون خوانده ام.
مردی که فکر می کنید می شناسید فقط یک خیال است. . . . با کتاب جدید. . . [ویل اسمیت] بالاخره آماده است تا خود را معرفی کند.
روزها کش می آمدند. هرقدر هم که از پذیرشش بدم می آمد، حرف های پدرم به من ثابت شد. وقتی روی دیوار تمرکز می کردم، کار انگار ناممکن و تمام نشدنی بود، اما وقتی روی یک آجر تمرکز می کردم، همه چیز آسان می شد. می دانستم که یک آجر لعنتی را می توانم درست سر جایش بگذارم. با گذشت هفته ها، آجرها بالا می رفتند و سوراخ هم کمی کوچک تر می شد. کم کم دریافتم که تفاوت میان کاری که ناممکن به نظر می رسد و کاری که انجام پذیر است در نحوهٔ نگرش است. حواست به دیوار است یا آجر؟ چه موفقیت در آزمون های قبولی در دانشگاه، چه موفقیت در رسیدن به جایگاه یکی از اولین هنرمندان جهانی هیپ هاپ و چه ساختن یکی از موفق ترین زندگی های شغلی در تاریخ هالیوود، در همهٔ موارد، هدف های بزرگ به ظاهر محال را می توان به وظایف کوچک تر تقسیم کرد؛ دیوارهای عبورناپذیر از مجموعهٔ آجرهای کنار هم تشکیل شده اند.
طی سی سال گذشته، من هم مثل همهٔ آدم ها با شکست، فقدان، تحقیر، طلاق و مرگ دست وپنجه نرم کرده ام. زندگی ام را تهدید کرده اند، پولم را خورده اند، به حریم خصوصی ام تجاوز کرده اند، خانواده ام از هم پاشیده شده؛ با وجود این هر روز بلند می شوم، سیمان را مخلوط می کنم و آجر دیگری می چینم. فرقی ندارد که چه اتفاقی برایت بیفتد، همیشه آجر دیگری جلویت هست که آمادهٔ چیده شدن است. تنها سوال این است که آیا بلند می شوی تا آجر را سر جایش بگذاری؟
فکر کنم جلدش گالینگوره اشتباه زدید شومیز
نیومده چرا تموم شده!؟ شتت