کم کم شروع به نوشتن کردم وبعد شروع کردم به بازی کردن نوشته های خودم. در دوره همی های خانوادگی از نوشته های خودم نمایش اجرا می کردم. زمستان ها روی حوض تخت می گذاشتند که حوض یخ نزند. من به کمک خواهرم فرشته حوله های حمام را به جای پرده های شروع نمایش به بند آویزان می کردیم. با کاغذهای رنگی بلیط درست می کردیم و یک قران دوزار به بچه های محل و فامیل می فروختیم. بعد خواهرم پرده ها را کنار می زد و من نمایش اجرا می کردم.
من عاشق شغلم بود، به هیچ عنوان نمی توانستم بازیگری را برای همیشه کنار بگذارم، حتی شرایط پوششی بعد از انقلاب را هم پذیرفتم. وقتی شما با یک شرایط دیگری زندگی می کنید و بعد یک مرتبه یک شرایط دیگر را به شما تحمیل می کنند، اول خیلی تحت فشار هستید، بعد به مرور زمان متوجه می شوید اگر شرایط جدید را نپذیرید از زندگی عقب می افتید، پس در مسیر جدید حرکت می کنید. اگر می خواستم این روسری را نپذیرم باید در خانه می ماندم. من بازیگر هستم. حالا این روسری سر من باشد یا نباشد. پس از ممنوعیت بازی در تئاتر، در سال 1366 در «تله تئاتر مدرس» به کارگردانی همسرم، آقای هوشنگ توکلی بازی کردم. این کار اولین کار تلویزیونی من بود. یادم می آید زمانی که تله تئاتر مدرس را بازی می کردم از این شلوارهای پف دار می پوشیدم. جلوی در سازمان صدا و سیما بودم و من را راه نمی دادند. گفتم: «ما یک ساعت دیگر ضبط داریم.» مسئول حراست گفت: «باید روپوشتان استاندارد باشد.» از آن به بعد متوجه شدم باید طبق ساختارهای کشور لباسم را انتخاب کنم. البته بعد از آن ماجرا آن خانم را توبیخ کردند که چرا وقتی ما ضبط داشتیم، اجازه ی ورود نداد. الان آن طرف آب درباره ی مشکلات حجاب خانم ها در ایران تبلیغ می کنند. در حالی که سال هاست خانم ها از مسئله ی حجاب رد شده اند. ما الان بانوان فعال و موفق زیادی داریم. خانم های مملکت ما وابسته به این روسری نیستند. در همان سال 1366، محمدرضا هنرمند به من پیشنهاد بازی در «فیلم ردپایی بر شن» را داد. به من برخورد و خیلی عصبانی شدم! گفتم چطور تئاتر نباید کار کنم، ولی فیلم اشکالی ندارد؟ به آقای هنرمند گفتم: «تو خجالت نمی کشی؟ من بازیگر تئاتر هستم به من می گویی فیلم فارسی بازی کن؟» گفت: «خانم سپاه منصور یادتان رفته انقلاب شده؟ فیلم فارسی کجا بود؟»