سپاس مرّ جناب کرونا را دست مریزاد! خوش آمدی و چه خوب آمدی!
کرونا آمد؛ دوان دوان و به شتاب دانشگاه و کتابفروشی ها و کتابخانه ها، همگی بسته شدند. شروع کردم به عضویت در کانال های کتاب و مقاله رایگان و پولی در فضای مجازی. شروع کردم به پیام دادن به این و آن یکی اسکن صفحه مورد نیاز از یک کتاب را برایم می فرستاد؛ یکی فایل کامل مقاله یا کتاب مورد نیازم را.
به مخابرات زنگ زدم: استاد دانشگاهم و برای آموزش مجازی بهترین و پرسرعت ترین و پرحجم ترین بسته اینترنتی را می خواهم. معرفی کردند . هزینه را الکترونیک واریز کردم. زنگ زدم شماره رسید الکترونیک را دادم؛ بیست دقیقه بعد وصل شد نخستین بار بود که فیزیک و کالبد کتاب و مقاله هیچ کدام را در اختیار نداشتم؛ صفحه لپتاپ را داشتم و گوشی همراه نه زیراکس کردم و نه خودکار در دست گرفتم و نه بر کاغذ چیزی نوشتم. همه چیز مجازی اما نوشتن ممکن شده بود؛ اصلا تصورش را نمی کردم و البته هیچ تصوری هم از اینکه بشود مجازی خواند و نوشت نداشتم.
شگفت زده شده بودم. برای نوشتن یک مقاله در دوران پیشین چندین بار به کتابخانه ها و کتاب فروشی ها و کیوسک های مطبوعاتی می رفتم و می خریدم و کپی می زدم و فیش برداری می کردم. کرونا، آینده را در اکنون برساخته بود؛ مجازی بخوانی! مجازی بنویسی! مجازی تدریس کنی! مجازی پژوهش کنی! آموزش و پژوهش و خواندن و نوشتن مجازی، مجاز مجاز شده بود با کرونا.
کار کارستان کرونا چه بود؟« اینکه لباس به تن ندارد این چرا لخت است؟ چرا پادشاه برهنه است؟»