پرنده ای کنار پنجره می آید. خطاست فکر کنیم پرنده اند، بیشتر پیام آورند. / چرا که روزی به سکوت در می افتند بسا آرام می نشینند، / شکیبایی را به سخره می گیرند، سرهای خود را بالا می گیرند و نغمه سر می دهند: بانوی بینوا، بانوی بینوا، آواز شان خبر از چیزی دارد. / بعد / مثل ابری تیره به پرواز در می آیند / از سکوت تا بیشه زار زیتون. / اما کیست که چنین هستی بی وزنی فرستاده تا زندگی ام را داوری کند؟ / فکرهای عمیق اند و حافظه ام بلند؛ / از چه به چنین آزادی رشک می برم وقتی صاحب انسانیتم؟ / آن پرنده ها با آن قلب های کوچک صاحب بزرگترین آزادی اند.
درباره لوییز گلیک
لوئیز گلوک که متولد نیویورکسیتی است تحصیلاتش را در دانشگاه کلمبیا به پایان رسانده است. در سال ۱۹۹۳ جایزه «پولیتزر» را برد و میشود گفت تقریبا همه جوایز مهم و معتبر آمریکا را برده است