آن سال خیلی وحشتناک بود. خیلی به مردم سخت می گذشت. غذا نبود. نان نبود. پرورشگاه از فرط جمعیت موج می زد. یک روز دم صبح سحر دیدم در می زنند. رفتم دیدم زنی است با دو بچه گفت محض رضای خدا بچه های مرا به پرورشگاه ببر. گفتم خانم جا نیست، پر است. بچه ها روی زمین می خوابند. دست کرد از زیر چادرش کماجدانی درآورد. گفت دیشب من از سر شب رفتم سلاخ خانه، فقط دو بند انگشت خون به من دادند. این ها را باید ببرم بپزم بچه ها بخورند. لااقل یکی شان را تو ببر. یک همچین وضعی بود.
پای کتاب «گفت و گو با نجف دریابندری» نوشتم مصاحبهکننده چقدر ضعیف کار کرده و پرسشهایش چقدر بد بوده است. درعوض،این کتاب، بسیار حرفهای جمعآوری شده که با کتاب قبلی زمین تا آسمان فرق دارد. سیروس علینژاد میگوید با صنعتیزاده ۵سال گفت و شنود کرده و قصد داشته بعد از این همه سال آشنایی، تازه مصاحبهی اصلی را انجام دهد. مصاحبهای که از پس این همه پژوهش بیرون بیاید چه میشود! افسوس که اجل، صنعتیزاده را امان نمیدهد. حال که صنعتیزاده نیست علینژاد سراغ نزدیکترین افراد به او رفته است.
همایون صنعتی زاده فرد بسیار مهمی در صنعت چاپ کتاب هست. او در این کتاب درباره چگونگی تشکیل موسسه فرانکلین، موسسه کتابهای جیبی و بسیاری دیگر از فعالیت هاش از جمله چاپ کتابهای درسی افغانستان در ایران صحبت میکنه. کتابی بسیار خوشخوان هست و برای اشنایی با فردی چون صنعتی زاده بسیار اگاهی بخش.
بخشی از کتاب: پدرم اهل تجارت بود.علاقه داشت بروم در کار تجارت و البته از بچگی عادتم دادند به کتاب خواندن. معتادم کردند. # این اعتیاد که بد نیست!* اعتیاد اعتیاد است.اعتیاد چیز خوبی نیست.اما اعتیاد خوب و بد داریم...سیزده چهارده ساله که بودم شاگرد کتابفروشی شدم. کتابفروشی ای بود اول لاله زار به اسم تهران. اهل علم آن وقت میآمدند آنجا. مینوی، نصرالله فلسفی، همه شان. در آن جا پادو بودم...کتاب هم زیاد بود و تا دلتان بخواهد مینشستم کتاب میخواندم.روزی ده شاهی هم حقوق میگرفتم که میدادم پونچیک میخوردم...
هنگام خوندن مصاحبه به گستردگی فعالیتهای صنعتی زاده پی میبریم و همچنین به اتفاقات جالبی که هنگام چاپ برخی کتابهای معروف مثل تاریخ تمدن ویل دورانت رخ داده.
این کتاب شامل چهار بخش هست. بخش اول بیوگرافی همایون صنعتی زاده هست که درباره شگل گیری فرانکلین و دیگر فعالیتهای صنعتی زاده از جمله شرکت در طرح مبارزه با بی سوادی صحبت شده. بخش دوم مصاحبه با صنعتی زاده هست. بخش سوم کتاب با نظرات افرادی همچون منوچهر انور و سیروس پرهام درباره صنعتی زاده آشنا میشیم. در پیوست هم نامههای صنعتی زاده به ایرج افشار و خواهرش و همچنین عکس هایی از صنعتی زاده اضافه شده. کتاب منبع خوبی برای شناخت فردی که بنیانگذار انتشارات فرانکلین بوده هست.