در میانه یک زندگی عادی ، بایرن کیتیبه طور فزاینده ای افسرده شد و طی یک دوره ده ساله در عصبانیت ، ناامیدی و افکار خودکشی فرو رفت. سپس یک روز صبح ، او در حالت شادی مطلق از خواب بیدار شد ، متحیر بود که چگونه درد و رنج او پایان یافته است.
او در کتاب "دوست داشتن وضعیت موجود" با عنوان فرعی (چهار پرسش برای دگرگونی زندگی) بر روی همین موضوع کار می کند که ما چگونه می توانیم از درد و رنج های خود رها شویم و در یک موقعیت عادی، طرارت و آزادی را تجربه منیم.
این کتاب در واقع شما را قادر می سازد آنچه را که شما را آزار می دهد از یک منظر متفاوت ببینید.
همانطور که کتی می گوید ، "این مسئله نیست که باعث رنج ما می شود. این فکر ما درباره مسئله است که ما را آزار می دهد. " برخلاف تصور عمومی ، تلاش برای رها کردن یک فکر دردناک هرگز ساده نیست. این کتاب به شما یاد خواهد داد که ما می توانیم آنچه را که هست دوست داشته باشیم ، درست همانطور که هست.
"دوست داشتن وضعیت موجود" به شما نشان می دهد ، گام به گام ، از طریق مثالهای واضح و روشن ، که چگونه می توانید از داشته های خود نهایت لذت را ببرید.
این کتاب همه چیزهایی را که شما برای خوشبختی و زندگی بدون استرس نیاز داریدبه شما می دهد.
دوست داشتن وضعیت موجود پر از جوهر خرد است.نویسنده برای هر کسی که به رشد معنوی علاقه مند است پیشنهاداتی شگرف و تحول آفرین ارائه داده است.
بایرن کیتی یک نعمت بزرگ برای سیاره ما است. دلیل اصلی درد و رنج ما افکار ما است ، "داستان هایی" که به طور مداوم در ذهن ما جریان دارند. بایرن کیتی مانند شمشیری تیغ دار عمل می کند که آن توهم را بریده و به شما امکان می دهد ذات بی انتهای وجود خود را بشناسید. شادی ، آرامش و عشق ..
تا وقتی فکرمان را باور نکرده ایم، بی آزار است. افکارمان موجب رنج ما نمی شوند، دلبستگی ما به افکارمان برای ما رنج می آفریند. دلبستگی به فکر به این معناست که بدون بررسی، باور کنید آن فکر حقیقت دارد. باور فکری ست که معمولا سال ها به آن چسبیده ایم.
بسیاری از آدم ها فکر می کنند آن ها همان هستند که افکارشان به آن ها می گوید هستند. روزی متوجه شدم که نفس نمی کشم، نفس کشیده می شود. سپس با شگفتی متوجه شدم که فکر هم نمی کنم، بلکه فکر روی می دهد و در واقع تفکر، شخصی نیست. آیا صبح که از خواب بیدار می شوید، به خودتان می گویید «فکر می کنم امروز فکر نکنم»؟ خیلی دیر شده است، زیرا همین هم یک فکر است! افکار خود به خود پدید می آیند. افکار مانند ابرهایی در آسمان تهی، از هیچ پیدا می شوند و به هیچ برمی گردند.
اگرچه شاید مردم داستان کنترل کردن فکرشان را برای شما تعریف کنند، اما هیچ کس هرگز نتوانسته است افکار خود را کنترل کند. من فکرهایم را رها نمی سازم، بلکه با درک و فهم با آن ها رو به رو می شوم. آن گاه آن ها مرا رها می کنند.
افکار، شبیه نسیم، برگ های درخت یا قطره های باران هستند؛ خود به خود پدید می آیند و از راه بررسی و واکاوی می توانیم با آن ها دوست شویم. آیا با یک قطر باران بگومگو می کنید؟ قطره های باران شخصی نیستند. افکار هم شخصی نیستند. همین که با درک و همدلی با یک مفهوم دردناک رو به رو شویم، بار دیگر که آشکار شد، جالب به نظر می رسد. آن چه کابوس بود، اکنون فقط جالب است. بار دیگر که پدید می آید، شاید حتی آن را خنده دار ببینید. بار دیگر، شاید حتی توجهی به آن نکنید. این، قدرت دوست داشتن وضعیت موجود است.