نگاهش کن، در مزرعه تنهاست
آن دختر مجرد روستایی
درو میکند و برای خودش میخواند
همینجا بایست و یا به آرامی حرکت کن
به تنهایی محصولات را بریده و دستهبندی میکند
و آهنگی غمانگیز میخواند
آه گوش کن، چرا که اعماق دره
از صدایش لبریز شده است
هیچ بلبلی خوشتر از این نوا را
برای دستهای از مسافران خسته
در باغ و زیر سایه درختان
واقع در صحرای عربی نخوانده است :
صدایی چنان هیجانانگیز که هرگز مثلش
در یهار از مرغ فاخته نیز شنیده نشده است
صدایی که سکوت دورترین دریاهای
جزایر هیبرید را در هم میشکند...
کتاب ما هفت نفر هستیم