تصمیم گرفتم به اورژانس بروم و از نزدیک وضعیت او را ارزیابی کنم. در حین پوشیدن روپوش ناخودآگاه از شدت عجله دستهایم می لرزید و قلبم به شدت می زد! به سرعت به سمت اورژانس راه افتادم. تا اورژانس چند دقیقه راه بود و بعد از پایین آمدن از پله ها، یک راهرو نسبتا طولانی تا اورژانس وجود داشت. یک دفعه به خودم آمدم و دیدم در حال دویدن هستم، طوری که کم مانده بود دم پایی هایم از پایم خارج شود! در حالی که به شدت می دویدم و در دلم آشوبی بر پا بود، شدیدا نگران آن بیمار بودم ولی واقعا نمی دانستم چرا می دوم و اگر کسی از من در این مورد سوال می کرد جوابی نداشتم. نفس زنان به اورژانس رسیدم درب را باز کردم. اولین صحنه ای که دیدم یک کودک تیره و کبود بود که..
کتاب نجات فرشتگان مجموعه خاطرات بیش از یکصد متخصص کودکان و رشتههای مرتبط از نجات کودکان است. خاطرات واقعی است و شما را در موقعیت پزشک و بیماران قرار میدهد. رازهای نجات کودکان در این کتاب نوشته شده است. خواندن هر خاطره ممکن است حداقل به نجات یک کودک منجر شود. خواندن آن را به تمام افراد بویژه آنها که فرزند کوچک دارند توصیه میکنم