1. خانه
  2. /
  3. کتاب یک داستان دنباله دار

کتاب یک داستان دنباله دار

نویسنده: کلر ژوبرت
3.3 از 1 رأی

کتاب یک داستان دنباله دار

مهربان ترین پدر 1
A serial story
انتشارات: به نشر
٪5
45000
42750
معرفی کتاب یک داستان دنباله دار

«ژوبرت» نویسنده این کتاب علاقه مند به تحقیق در مورد ادبیات کودکان و فلسفه برای کودکان است. او هم به فارسی و هم فرانسوی می نویسد و چند کتاب فرانسوی در لبنان و فرانسه منتشر کرده است، اما ترجیحش نوشتن به فارسی است.

از جمله فعالیت های او میتوان به این موارد اشاره کرد:

درخت سوخته (1375)، انتشارات دفتر فرهنگ اسلامی
در جستجوی خدا (1384)، کانون
خداحافظ راکون پیر (2012)، کانون
دودلز (1391)، سروش
وای نه! (1393)، کانون
سوپ حل المسائل (1393)، علمی فرهنگی
مجموعه داستان های موموشی (1395)، دانش نگار

جوایز و تقدیرنامه برگزیده:
جایزه بهترین کتاب از جشنواره سلام بچه ها، جایزه بهترین کتاب از جشنواره کتاب شهید حبیب غنی پور و همچنین جایزه بهترین کتاب از نمایشگاه کتاب پروین اعتصامی.
کتاب « یک داستان دنباله دار» " مهربان ترین پدر 1 " نوشته « کلر ژوبرت» به همت نشر به نشر منتشر شده است.
این اثر یکی از مجموعه بیست کتاب داستانی با محوریت آموزه های اخلاقی دینی برای کودکان است. در این داستان پدربزرگ برای نوه هایش مفاهیم بنیادی درباره حضرت مهدی را به شیوه‌ای دلنشین بیان می کند، تا با شناخت و انس بیشتر برای پیمودن مسیر یاری ایشان مهیا شوند.

درباره کلر ژوبرت
درباره کلر ژوبرت
کلر ژوبرت (Claire Jobert) نویسنده و تصویرگر، در ماه مه 1961 در پاریس به دنیا آمد. وی در یک خانواده مسیحی بزرگ شد. او در نوزده سالگی به اسلام گروید و هنگام ازدواج به ایران مهاجرت کرد. کلر ژوبرت دارای مدرک لیسانس در علوم آموزشی است. او خودش داستان هایش را تصویر می کشد. با نگاهی گذرا به آثار او، می توانید به راحتی مشغله های او را با موضوعاتی چون ایمان و دین، هویت، روابط کودکان با محیط اطراف خود و غیره درک کنید. بیشتر آثار این نویسنده برای کودکان در سنین ابتدایی است.
قسمت هایی از کتاب یک داستان دنباله دار

تعطیلات پارسال، من و طاها و سارا رفتیم خانه پدربزرگ. آنجا که بودیم، هر شب قبل از خواب، پدربزرگ داستانی از زندگی امام ها برایمان تعریف می کرد. همیشه اول می گفت: روزی روزگاری در زمان های قدیم ... یک شب سارا پرسید: «امام ها فقط در زمان های قدیم بودند بابایی؟» من هم بعضی وقت ها، با شنیدن این داستان ها، توی دلم می گفتم خوش به حال آدم های آن زمان ها. طاها پرسید: «پس ما چه بابابزرگ؟ یعنی خدا هیچ امامی برای زمان ما نگذاشته؟» پدربزرگ گفت: «چرا بچه ها. همه امام ها راهنمای مردم در همه زمان ها هستند، ولی ما هم امام زمان خودمان را داریم. فردا که رفتیم جنگل، داستانشان را توی راه می گویم.» بعد هر چه خواهش کردیم و الکی قهر کردیم، قبول نکرد که همان شب تعریف کند.

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب یک داستان دنباله دار" ثبت می‌کند