کتاب یک داستان دنباله دار

A serial story
مهربان ترین پدر 1
کد کتاب : 112047
شابک : 978-9640235812
قطع : رحلی
تعداد صفحه : 24
سال انتشار شمسی : 1402
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب یک داستان دنباله دار اثر کلر ژوبرت

«ژوبرت» نویسنده این کتاب علاقه مند به تحقیق در مورد ادبیات کودکان و فلسفه برای کودکان است. او هم به فارسی و هم فرانسوی می نویسد و چند کتاب فرانسوی در لبنان و فرانسه منتشر کرده است، اما ترجیحش نوشتن به فارسی است.

از جمله فعالیت های او میتوان به این موارد اشاره کرد:

درخت سوخته (1375)، انتشارات دفتر فرهنگ اسلامی
در جستجوی خدا (1384)، کانون
خداحافظ راکون پیر (2012)، کانون
دودلز (1391)، سروش
وای نه! (1393)، کانون
سوپ حل المسائل (1393)، علمی فرهنگی
مجموعه داستان های موموشی (1395)، دانش نگار

جوایز و تقدیرنامه برگزیده:
جایزه بهترین کتاب از جشنواره سلام بچه ها، جایزه بهترین کتاب از جشنواره کتاب شهید حبیب غنی پور و همچنین جایزه بهترین کتاب از نمایشگاه کتاب پروین اعتصامی.
کتاب « یک داستان دنباله دار» " مهربان ترین پدر 1 " نوشته « کلر ژوبرت» به همت نشر به نشر منتشر شده است.
این اثر یکی از مجموعه بیست کتاب داستانی با محوریت آموزه های اخلاقی دینی برای کودکان است. در این داستان پدربزرگ برای نوه هایش مفاهیم بنیادی درباره حضرت مهدی را به شیوه‌ای دلنشین بیان می کند، تا با شناخت و انس بیشتر برای پیمودن مسیر یاری ایشان مهیا شوند.

کتاب یک داستان دنباله دار

کلر ژوبرت
کلر ژوبرت (Claire Jobert) نویسنده و تصویرگر، در ماه مه 1961 در پاریس به دنیا آمد. وی در یک خانواده مسیحی بزرگ شد. او در نوزده سالگی به اسلام گروید و هنگام ازدواج به ایران مهاجرت کرد. کلر ژوبرت دارای مدرک لیسانس در علوم آموزشی است.او خودش داستان هایش را تصویر می کشد. با نگاهی گذرا به آثار او، می توانید به راحتی مشغله های او را با موضوعاتی چون ایمان و دین، هویت، روابط کودکان با محیط اطراف خود و غیره درک کنید. بیشتر آثار این نویسنده برای کودکان در سنین ابتدایی است.
قسمت هایی از کتاب یک داستان دنباله دار (لذت متن)
تعطیلات پارسال، من و طاها و سارا رفتیم خانه پدربزرگ. آنجا که بودیم، هر شب قبل از خواب، پدربزرگ داستانی از زندگی امام ها برایمان تعریف می کرد. همیشه اول می گفت: روزی روزگاری در زمان های قدیم ... یک شب سارا پرسید: «امام ها فقط در زمان های قدیم بودند بابایی؟» من هم بعضی وقت ها، با شنیدن این داستان ها، توی دلم می گفتم خوش به حال آدم های آن زمان ها. طاها پرسید: «پس ما چه بابابزرگ؟ یعنی خدا هیچ امامی برای زمان ما نگذاشته؟» پدربزرگ گفت: «چرا بچه ها. همه امام ها راهنمای مردم در همه زمان ها هستند، ولی ما هم امام زمان خودمان را داریم. فردا که رفتیم جنگل، داستانشان را توی راه می گویم.» بعد هر چه خواهش کردیم و الکی قهر کردیم، قبول نکرد که همان شب تعریف کند.