- یک روز صبح گل سرخ گلبرگ هایش را با ناز باز کرد. آخ و اوخ کرد و گفت: "حالم اصلا خوب نیست. ریشه هایم دارند خفه می شوند." کرم خاکی به گل سرخ نزدیک شد و گفت: "که این طور! پس فایده من برای تو این است!" گل سرخ با ناراحتی گفت: "حالا خودت را لوس نکن! زود باش، خاک را برایم سوراخ سوراخ کن!" کرم خاکی خندید و گفت:"مگر قول ندادی دیگر زور نگویی؟" گل سرخ سر پایین انداخت و آرام گفت:"لطفا" کرم خاکی با شادی مشغول سوراخ کردن خاک شد و...
زمانی در تاریخ بشر، تمامی آثار ادبی به نوعی فانتزی به حساب می آمدند. اما چه زمانی روایت داستان های فانتزی از ترس از ناشناخته ها فاصله گرفت و به عاملی تأثیرگذار برای بهبود زندگی انسان تبدیل شد؟