کتاب خواب تلخ

Khab-e Talkh
کد کتاب : 115520
شابک : 978-6009872893
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 262
سال انتشار شمسی : 1400
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر
قسمت هایی از کتاب خواب تلخ (لذت متن)
بازهم داستان دیگری شروع می شد. شاید هم داستانی پایان می یافت و داستان دیگری شروع می شد. شاید برگی از درخت می افتاد و شاید کسی به دنیا می آمد و کسی از دنیا می رفت؛ معلوم نبود. کسی چه می دانست چه می شد. همه در دوش بودند، بار خطا و سراسیمه. پشت سرخود را نگاه نمی کردند. کسی پیش پایش را هم نگاه نمی کرد. این صدای فریاد کی بود؟ به من چه، بدو که می مانیم. کسی حتی نگران این نبود که مورچه ای زیر پایش شود و بمیرد و او جواب ده شود. انگار همه به این عقیده شده بودند که سوال و جوابی در کار نیست. ها، کس نمی دانست چه می شد. اما همه می دویدند، می دویدند. بهار بود، یک روز کم رنگ بهار. آفتابی بود و روز خنک و رنگ پریده، از همان روزهایی که آدم کسل و خسته می بود. او هم کسل بود، خسته بود. درد داشت، در شکمش چیزی می جنبید. از اول های صبح احساس درد می کرد، کمرش درد می کرد. بیش از روزهای دیگر کسل و خسته بود، دل رشته ها را می تنید. بافتن قالی روی دلش ریخته بود. به فصل دراز ناتمام قالی نگاه می کرد. چقدر باید این رشته های خرد و کوچک را ببرد و بتند تا فصل طویل قالی تمام گردد. به نظرش می آمد که کار ناممکنی است. پدر چرا مرا به این آتش خانه انداخت؟ در خانه پدر هم روز خوشی ندیده بود. خیال کرده بود که این جا شاید بهتر از خانه پدر باشد. پدرش گفته بود، آن جا که می روی آرام می شوی، آب و نانت می رسد. خانه بخت، خانه خود آدم است. برو، آنجا. بختت بیدار شده. یک روز نی، یک روز آخر می روی. سیاه سر پیش پدر و مادر امانت است. اما او در آن وقت نه معنی بخت را می فهمید و نه خانه شوی و شوی کردن را...