از زمانی که ابن زیاد حکومت کوفه را در دست گرفته، مردم را با زور و شکنجه وادار کرده است تا حکومت او را بپذیرند. هرکس با او بیعت نکند، روانه زندان و شکنجه گاه می شود.
دراین میان، مردی دور از چشم مأموران حکومتی در پناه تاریکی و از پشت خرابه ها به سوی غلام خود می رود که با اسب وی در بیرون شهر منتظر اوست. اما غلام هم، شرمنده از خیانت مردم کوفه، به تنهایی امام حسین فکر می کند. سرانجام هر دو سوار بر یک اسب به سوی کربلا می تازند و ….
کتاب یک اسب و دو سوار