اسب عمروبن عبدود راوی کتاب «سوار بر باد» است. او داستانش را از زمانی نقل می کند که از مکه تا یثرب در سفر است و کمی پیش تر درباره جوانی شنیده است که تنها برای خدای کعبه شمشیر می زند. اسب جوان در ادامه سفرش دچار چالش هایی در تشخیص سره از ناسره می شود. او تا همین لحظه همراه همیشگی بزرگترین جنگاور عرب یعنی صاحبش بوده است، اما ممکن است به زودی سرنوشتش تغییر کند.
این کتاب روایتی متفاوت از جنگ خندق است. مخاطبان نوجوان، این بار داستان را از سوی متفاوتی به تماشا می نشینند و داستان را از زبان دشمنان علی(ع) می شنوند. اما در میانه همین داستان است که اسب جوان تصمیم می گیرد میان حق و باطل یکی را انتخاب کند، اما نمی داند این انتخاب عواقبی را در پی دارد.
کتاب سوار بر باد