بحران معرفت در شناخت معماران بورژوازی کمپرادور ، نوشتهای است که از پیوستن سه گزارش درباره روزگار پادشاهی خاندان پهلوی فراهم آمده است.
نخستین گزارش کتاب اعتلای ضد تاریخ، درباره دستور کار جامعه ایران در سالهای انقلاب مشروطیت و پس از آن و بیگانگی ژرف رضاشاه با این دستور کار و دشمنیهای بیپایان او با مردم ایران و خواستههای آنان است.
دومین گزارش کتاب اعتلای ضد تاریخ، به کارکرد و جایگاه احمد قوام در ایران پس از مشروطه و ستیزه بیپروای او با مردم و خواستههای قانونی مردم ایران میپردازد.
سومین گزارش کتاب اعتلای ضد تاریخ ارزیابی کتاب «نگاهی به شاه» نوشته عباس میلانی و بازنمایی نادرستیهای بیشمار آن کتاب و مهربانی آشکار و نهان نویسنده با محمدرضاشاه کوشش آشکار او برای دور ساختن امپریالیسم امریکا از کارکردهایش در ایران و کاستن از بار و بهره او در ساختن و نگه داشتن دیکتاتوری محمدرضاشاه است.
چاپ این گزارشها، کوششی است برای رویارویی با گرایش فزونی یافتهای که پادشاهی پهلوی و بهویژه پادشاهی رضاشاه را بایسته تاریخ و مردم ایران می داند و دمی از سرزنش مردم ایران که با انقلاب خود، آن رژیم تبهکار و بیگانهپرست را بر انداختهاند ، خودداری نمیکند. آنچه که انگیزههای چنین پاسخگوییهایی را دوچندان کرده است، آشفتگیهای ژرف در شناخت تاریخ میهن و برآمدن آگاهیهای دروغین از میان چرخه سروته بسته ایست که جز ستایش پادشاهی پهلوی و برخی چهرههای نامدار آن روزگار، گفتاری ندارد . این چرخه از یکسو بر نبود آمادگیهای ملی در زدودن پسماندگیهای گذشته و ساختمان اکنون و آینده دلخواه پافشاری دارد و از سوی دیگر توان پیشبرد چنین خواستههایی را در فرمانروایی پادشاهی خودسر و خودپرست همچون رضاشاه میبیند و به این بهانه بر همه بیدادگریهای چنین پادشاهی چشم میپوشد . به باور پیروان این اندیشه، بخشی از ناهنجاریهای این فرمانروایی ، پیامد های ناگزیر ساختمان آینده است و برخی دیگر نیز تلخکامیهای زودگذر مردمی است که ازبرخی پیشرفتها، آسیب و زیان دیدهاند واستواری چندانی ندارد و یکدسته نیز بازتاب سختگیریهای سادهاندیشانی است که از بررسی سازوار پدیدهها ناتوانند و بدینگونه مردم را به شکیبایی دربرابر چیستان بدنما و بدکاری فرامیخوانند که به گفته آنان هر چند در رویه و نما، ستمگر مینماید اما درپویه و نهاد، دادگراست .
کتابی اعتلای ضد تاریخ خود بخش کوچکی ازکارزار میان دوگرایش پژوهشی است که یکی از آنها پشت به دانش و آگاهی دارد و دیگری پشت به دانش و آگاهی کرده است و میکوشد با گذر از الگوی در گردشی که «هستی خاکستری» نام دارد و از سوی نئولیبرالیسم بر گرده تاریخ سوار شده است – بدون چشم پوشی از درستی اندک مایه وکارآئیهای آن – پژوهش در تاریخ ایران و ارزیابی آن را بدان گونه انجام دهد که خود در پایان کار بگوید نیکوکار کیست و بدکار کدام است. شاید برخیها بهدنبال چنین پرسش و پاسخهایی نباشند و به آنچه که از الگوی «هستی خاکستری» بهدست میآورند، بسنده کنند اما تاریخ بر پایه خواستههای اینگونه مردم ساخته نمیشود چرا که در این الگو نیروهای سازنده تاریخ چند پاره شده و برخی از آنها بیآنکه شایسته باشند همارز نیروهای بنیادی مینشینند. شیوه بهکار آمده در این نوشته، جایگاه دیگر نیرو های نشانگذار بر جامعه و تاریخ را می پذیرد، اما این باور بایسته را نیز پذیرفته است که برای کاستن از گنجایش دوبارگی نادرستیها، باید آشکارا درستیها و نادرستیها را باز گفت . ستایش درستیها و نکوهش نادرستیها به خودی خود، درستکاران را درشمارنمونههای آموزنده الگوهای پیشرفت آینده مینهد و بدکاران را سرمشقی برای پرهیز ازکهنه گرایی و خودداری از ستیزه با مردم میسازد.
گزارشهای کتاب اعتلای ضد تاریخ، بر پایه دهها کتاب و مرجع سرشناس فراهم آمده، و برای یکایک گفتارهای آن اسنادی شایسته و ارزنده به کار گرفته شده است.
کتاب اعتلای ضد تاریخ