رمی
برادرم بهم یاد داده بود چه جوری بیسکویت هایی رو که شکل حیوون ان بخورم . می گفت اول پاهاشونو بخور . بعد بهم یاد داد هیچ وقت روی برف زرد رنگ راه نرم .
سان
[با خود تکرار می کند] هیچ وقت روی برف زرد راه نرو ! [مکث] الان باید بگی ماهی !
رمی
ماهی!...
سان
این جا در آمد یه تعمیر کار دوچرخه از یه معلم بیشتره . من یه عینک آفتابی امریکایی میخوام . من جواهرات گرون قیمت دوست دارم. جشام درد می کنن من نمی خوام تمام شب بیدار بمونم و کتاب ترجمه کنم بعد او نا رو تحویل بدم و لبخند بزنم . شی شی ! شی شی! من یه شغل تو سازمان ملل می خوام با یه آپارتمان که از پنجره ش بشه آسمونو دید طوری که انگار آسمون مال خودته . [مکث] می دونی چیزایی هستن که به خاطرشون حاضرم آدم بکشم . [مکث] ماهی! [سکوت] چرا اول باید پاهای حیوونا رو خورد؟
رمی
[کمی شک دارد مکث] برای این که فرار نکنن!...