هر چقدر هم خوب باشد و مهربان، با دلی بزرگ
اما جای مادر با هیچ مهر و عاطفه ای پر نمی شود
چون سلامت روان هریک از ما، حتی در بزرگسالی
وابسته است به حضور مادر به ویژه در کودکی!
تصورش آن بود که یکی هست برای بازی کردن
در نقش یک عاشق دل خسته، مثل یک مادر...
که هر لحظه حضور دارد تا
تمام نبودن ها و نداشته ها را جبران کند برایش
و شادی و سرزندگی را به زندگی اش بازگرداند
اما فراموش کرده بود که حضور زن، وقتی نام مادر دارد
چیزی فراتر و گسترده تر از فرزندآوری ست
مادر بودن، یک نگرش است، یک منش است
تا برای یک عمر، فرزند را پر کند از آرامش
مملو از سلامت روان
که شاید هیچ معشوقی نباید
کمبودهای مادری را جبران کند ، که نخواهد توانست
او در افسون نداشته هایش
چشم برشب دوخته بود
غافل از آنکه گاهی
افسون شب را پایانی نیست!