وین به ما یاد میدهد که چطور به خودمان ایمان داشته باشیم. وین واقعا این موهبت را دارد که به دیگران نشان دهد که چطور زندگیشان را بهتر کنند، چه از نظر احساسی، روحی یا روانشناختی. شما نمیتوانید با او مواجه شوید و انسان بهتری نشوید. به وین دایر گوش کنید و شکفتن زندگی و روابطتان را تماشا کنید.
تمامیت خداوند صرف نظر از اینکه در کجای جسم فیزیکی ما نمود دارد در هر یک از ما وجود دارد. باید بتوانید به افرادی که در زندگیتان هستند، کسانی که شاید برای شما مشکلاتی را بوجود میآورند، شاید کسانی که فکر میکنید ادراک ندارند و یا کسانی که با آنها مشکل دارید نگاه کنید و به جای آنکه با دید فیزیکی به آنها نگاه کنید و جسمی را ببینید که همکاری نمیکند و کاری که شما فکر میکنید باید انجام دهد را انجام نمیدهد، آنها را باید به دید یک انسان زنده ببینید نه اعمال انسانی. باید به روح آنها نگاه کنید و از طریق آن با او ارتباط برقرار کنید. فراتر از جسمشان نگاه کنید، به چیزهای غیبی و الهی نگاه کنید که به آنها اجازه میدهد زنده باشند و همین یک بار از این طریق با آنها ارتباط برقرار کنید به جای اینکه به آنها دستور دهید و در مورد آنها قضاوت کنید. طوری با آنها ارتباط برقرار کنید که انگار با آن کمال روحانی که فراتر از جسم است در ارتباط هستید. تمرین خوبی برای حرکت کردن به سوی آگاهی روحانی است زیرا دیگر از به تسلط پیدا کردن نیاز نخواهید داشت بلکه در عوض سعی میکنید تا آنها را قدرتمند کنید در حالی که قبلا آنها را تابع خود میدانستید و زمانی که بتوانید فراتر از جسم فیزیکی اطرافیانتان بنگرید آنگاه با همان نیروی واحد که در شما و نیز آنها جریان دارد، ارتباط برقرار میکنید. شروع میکنید به دیدن آن هوش نامرئی که در درون شما و آنهاست و از طریق نامشهودی به این فرد متصل هستید و حالا با آنها طوری رفتار میکنید انگار که آنها، مثل شما هستند. اما مگر قانون طلایی جز این است، با افراد آنگونه رفتار کن که دوست داری با تو رفتار کنند. و تنها برای لحظهای هوشیاریات را تغییر میدهی و شروع میکنی به دیدن اینکه این فرد سعی ندارد چیزی را تغییر دهد یا تحت کنترل خود در بیاورد یا شرور باشد، او تنها روحی است که دارد به طور خاصی عمل میکند و من چگونه میتوانم آنها را قدرتمند کنم. من این سوال را از خودم بارها و بارها دربارهی فرزندانم، همسرم، افرادی که برای من کار میکنند، افرادی که من برای آنها کار میکنم. وقتی سخنرانی میکنم یا کتاب مینویسم یا وقتی این نوارها را تولید میکنم مکررا تکرار میکنم، چگونه میتوانم کسی را قدرتمند کنم به جای این سوال که چگونه میتوانم بر آنها مسلط شوم و آنها را کنترل کنم. لحظهای که با آنها طوری ارتباط برقرار میکنم که دوست دارم با من ارتباط داشته باشند، لحظهای که با آنها طوری ارتباط برقرار کردم که انگار آنها من هستند، انگار که هر دوی ما یکی بودیم با دو جلوة فیزیکی متفاوت که هوش نامرئی یکسانی در آنها جریان دارد، لحظهای که بتوانم این کار را بکنم ناگهان خود را در جایی مییابم که آنها را قدرتمند کنم، به آنها کمک میکنم تا بر مشکلاتی که در رابطهشان دارند فایق آیند و وضع بهتر میشود و در جایی که نکبت واقعی میبارید، سحر حقیقی شروع به باریدن میکند.
کتاب چگونه عاشقانه زندگی کنیم