من (دکتر ناوی ند) به تازگی و در دو شب متفاوت با دو زوج که از دوستان قدیمی ام هستند، شام خوردم. هر دو زوج مسن هستند و بیش از - چهل سال است که ازدواج کرده اند. اکنون آنها در دورانی هستند که ما أنس را اسالهای طلایی، ازدواج می خوانیم: دوره ای که علی و همکاری بکا عمر به بار می نشیند و رابطه ای عمیق و رضایت بخش را به هر دو طرف ارزانی می دارد. اما میان این دو زوج تفاوت زیادی دیدم ۱ - در رستورانی که با هارولد و سارا رفتیم، شام روی میز بزرگې چیده شده بود و هر کس غذای دلخواهش را در بشقاب میکشید و می آور دے ۔ شام را خوردیم و نوبت به د سر رسید, هارولد به سارا گفت: «سارا دسره. او از سمت را خواهش نکرد و هیچ محبتی در صدابش نبود. او نگفت سارا لطف می شود برایم در بیاوری؟» و نگفته: أعزیزم، میخواهی برایت دسر بیاورم؟، هارولد فکر میکرد ما را از دستور دو کلمه ای او مالیت می کند.