شخصی در هنر کشتی گرفتن سرآمد روزگار خود گردیده بود و از سیصد و شصت روش کشتی گرفتن آگاهی داشت و هر روز به نوعی کشتی می گرفت، او به عنوان پهلوان شهر مشهور بود و شاگردان زیادی داشت و آنان را به روش کشتی گرفتن آشنا می نمود.
یک از شاگردان توجه او را جلب کرد، از این رو تا قدرت داشت در آموزش او کوشید و سیصد و پنجاه و نه روش کشتی گرفتن را به او آموخت، و تنها یک روش را به او یاد نداد و در آموختن آن به شاگرد امتناع می کرد و یاددادن آن را به تاخیر می انداخت.