رفیقم ناظم / گفتی که بهاری در راه است / در دل برف ماندهایم.
برف به کمرگاهمان رسیده / چراغ روشنمان چشمهای گرگ است / باد نیست که به هر سومان میوزد / آههای بچههای گمشده بر زمین است / بغض جوانیمان بیرون مسافرخانههای سر راه است.
راههای مسدود شده آیا باز میشوند؟ / پلیس، سر تعظیم فرود میآورد؟ / و گرگها جمله گیاهخوار میشوند؟
ناظم! شاعر مهربان! چه بگوییم / استخوانم میلرزد / دیگر حرف، مشکلگشای سفره ما نیست
ما آبستن گرگیم / کاش ماه تو / پرده آسمان دودیمان را میدرید / که فقط یک شب چیزی را ببینیم که تو وعده داده بودی.
مرگ هم اکنون طلبکار ماست / صبح زنگ خانهمان را میزند که چرا دیر کردهایم / و درد نیز طلبکارمان است.
بانکها به جای سود ماهیانه به حسابمان زخمبند میفرستند / اختلاسگران وعده دادند / که سعادت بیرون در است / و رمز عبور میفروشند.
آی ناظم ناظم! / پاسخ به پرسشمان را روزی خواهی داد / روزی که از صدای استخوان تو نی میسازیم / نی ساز ماست که میشود اندکی با آن گریه کرد.
ناظم ناظم! / هدایت ما صادق بود / چرا به رمز هدایتمان اعتنایی نکردیم.
کتاب رقص با گذرنامه جعلی (نسخهٔ امضا شده)