دختر توی حرم رها بود. بی هدف در صحن می چرخید. بی که میلی به نشستن داشته باشد و یا قصدی به نمازی و زیارتی. خادمه ای جوان متوجه پریشان حالی او شد. به سویش رفت. نگاه کنجکاو دختر همینطور که بر روی آدم ها می چرخید و به دنبال نگاه آشنا یا مهربانی می گشت، بر روی نگاه کنجکاو خادمه ی جوان ثابت ماند...