کیت برای ارسال پیامی فوری در دل سیاه شب از مزرعه خارج می شود. صدای ضربان قلبش در گوشش طنین انداخته است. رادیو را محکم بغل گرفته است. وحشت را در عمق وجودش احساس می کند. کیت خوب می داند این پیام می تواند او را به چنگ نازی ها بیندازد. مأموریت جدیدش به قدری حساس و خطرناک است که طول عمرش را هفتگی میسنجد.
سلام بچه ها، این کتاب خوب هستش به نظر شما؟