نیزبت معتقد بود در میان تمام آثارش، «جامعهشناسی بهمثابه فرم هنری» از بقیه ماندگارتر خواهد شد و حالا میتوانیم بگوییم حدساش درست بود و اشتباه نمیکرد. اما چرا این کتاب توانست تا این اندازه اهمیت پیدا کند؟ ایده اصلی رابرت نیزبت این است که جامعهشناسی و هنر نمیتوانند دو دانش مستقل از یکدیگر باشند. نظام نظری جامعهشناسی خود یک اثر هنری است و آنچه میان این دودنیا مشترک است چشمهی لایزال خیال بشری است که هردو حوزهی هنر و جامعهشناسی از آن تغذیه میکنند. منظور او از جامعهشناسی کل علوم انسانی است و معتقد است همان اندازه که هنرمندان در عرصهی شعر، رمان، موسیقی و... به خلاقیت و شهود خویش وابستهاند، اندیشمندان و دانشجویان علوم انسانی هم بدانها وابستگی دارند، در غیر اینصورت اکتشافات و نوآوری در این حیطه ممکن نیست. نیزبت نشان میدهد در نظریههای علوم انسانی هم میتوانیم از سبک سخن بگوییم؛ بههمان شیوهای که از سبک در هنر یاد میکنیم. همچنین همانگونه که در هنر پرترهها موضوع مهمی هستند، در علوم اجتماعی هم ما با پرترهها روبرو هستیم و طبقات اجتماعی و تیپهای گوناگون را باید بهمثابه یک پرتره ببینیم. همانگونه که چشمانداز از مفاهیم کلیدی هنر است، درست بههمان معنا و کارکرد، از مفاهیم کلیدی علوم اجتماعی نیز هست. اهمیت کار نیزبت نه بر تأکید گذاشتن بر جنبههای اجتماعی هنر یا جنبههای هنری اجتماع بلکه در پیوند برقرار کردن و یکی دانستن این هر دو است. امروزه به وفور موضوعات میانرشتهای این دو حوزه برجسته میشود اما کمتر به جامعهشناس بهعنوان هنرمند نگاه میشود و برعکس. کار سترگ رابرت نیزبرت در این است که نشان میدهد چگونه خلاقیت باعث رشد علم اجتماعی میشود به تبع آن جامعه چطور ارتقا مییابد.
کتاب جامعه شناسی به مثابه فرم هنری