ما پدرها و مادرها گاهی و شاید هم همیشه دوست داریم فرزندانمان در همهچیز بیعیب و نقص، نمونه یا نفر اول باشند فرقی ندارد غذا خوردنشان باشد یا شرکت در یک المپیاد علمی سخت یا حتی ویژگیهای ظاهری مثل قد، قیافه و … .
این تفکر سالیان سال است که در فرهنگ ما قربانیهای زیادی گرفته است. زیرا این نگاه والدین به فرزند وقتی با فشار و وسواس همراه شود، بدون توجه به علاقه یا استعداد کودک یا نوجوانمان میخواهیم او همانی شود که ما دوست داریم نه آن که خودش میخواهد یا دوست دارد.
در ادامهی همین تفکر گاهی والدین برای کمک به فرزندشان دست به کارهای محیرالعقول دیگری میزنند. مثلا کاری میکنند تا او از گردونهی رقابت صحیح خارج شود یا اصلا رقابت را به آنها یاد نمیدهند. چنین کودکانی وقتی بزرگ میشوند هیچوقت لذت رقابت سالم را درک نمیکنند و نیز کمتر میتوانند از استعدادهای خود آگاه شوند. زیرا بخش بزرگی از شناخت انسان از خود در رابطه با دیگران به ویژه در رقابت سالم با آنان مشخص میشود.
البته روی دیگر سکه بچههایی هستند که دوست دارند همیشه اول باشند و توان رقابت ندارند. آنها معمولا تک فرزندهایی هستند که مدت زیادی در مرکز توجه اطرافیان قرار داشتهاند؛ حتی اگر پدر و مادر نخواسته باشند آنها اینگونه تربیت شوند در مجموع میتوان گفت که وجود چنین مسئلهای مهم است و باید از مسیرهای درست خود ریشهیابی و حل شود.
یکی از این مسیرها، کتاب و ادبیات داستانی است به ویژه کتاب «پنج موش …»این پنج موش بامزه آنقدر رقابت در فضای سالم را خوب میشناسند، که پا در این فضا میگذارند و از خود استعدادهایی بروز میدهند که حتی دوستانشان هم متحیر میمانند.
این داستان، درست مثل مسیر مسابقهی رالی، پیچ و تاب دارد و کودک را با خود همراه میکند. زیرا هر کسی دوست دارد که بداند بالاخره چه کسی در یک مسابقه هیجانانگیز برنده خواهد شد.
کتاب رالی پنج موش بامزه