«هیچ وقت نامزد نبودیم» قصه زندگی «ستاره میر افشار» است. او تنها دختر خانواده ای اصیل است که بعد از فوت پدر و مادرش، با برادرش «کاوه» و همسر او «فاطمه» زندگی می کند. ستاره دانشجوی رشته مترجمی زبان فرانسه است. او طی ماجرایی با روزنامه نگاری به نام مسعود آشنا می شود. مسعود روزنامه نگاری بین المللی است که سال ها در خارج از ایران زندگی کرده است و حالا مدتی است به ایران بازگشته است. این آشنایی به ازدواج ختم می شود و به واسطه مسعود ستاره هم وارد فعالیت های مطبوعاتی می شود. آن ها زندگی آرامی را در پیش گرفته اند اما ورود پسری جوان به نام نصرت به زندگی ستاره، ماجراهایی را برای او به وجود می آورد. نصرت به خیال اینکه ستاره زنی مجرد است از او خواستگاری می کند اما نمی داند همسر ستاره همان فردی است که در روزنامه ای که او در آن کار می کند، مسوولیتی مهم دارد. نصرت از این ماجرا سرخورده می شود؛ اما راه حلی که برای نجات از این سرخوردگی در پیش می گیرد، باعث می شود تا مدتی بعد بار دیگر سرنوشت او و ستاره به هم گره بخورد و داستان این کتاب هفتصد صفحه ای شکل بگیرد. ماجراهای این کتاب در فاصله سال های آغازین دهه 60 و 70 هجری رخ می دهد. دهه شصت در سال های اخیر در آثار هنری فراوانی مورد توجه قرار گرفته اما نویسنده این کتاب حدود 10 سال قبل روایت متفاوتی از این دهه که یکی از پرحادثه ترین مقاطع تاریخی کشور است، ارائه کرده است. خواندن آن برای پدران و مادران امروز که در آن دوران زندگی کرده اند، تصویری خواندنی و خاطره انگیز از آن دوران ارائه می دهد و برای نسلی که در آن سال ها حضور نداشته اند و یا به دلیل سن و سال کم خود آن دوران را به صورت دقیق به خاطر ندارند، روایتی جذاب و خواندنی از زندگی یک دختر فعال و پویا و نیز حوادثی را روایت می کند که بر سر راه او رخ داده است.
کتاب هیچ وقت نامزد نبودیم