مامان من حرفی نمیزد، یک مدتی اندوهگین بود
زخمی میان معدهاش داشت، ناراحتی او از این بود
تا اینکه بابا دارو آورد، دیدم که دارو شکل چوب است
آن چوب را در آب جوشاند، گفت این برای معده خوب است
باز از گل لبهای مامان، هی صحبت شیرین، بیان شد
چون نسخهی بابا برایش، جوشاندهی شیرین بیان شد