در این داستان، برایدن خرگوشه، شخصیت اصلی آن است و قصه حول محور کارهای او میچرخد. برایدن خرگوشه صبح که از خواب بیدارشد به مادرش گفت دلش میخواهد به خانهی دوستانش برود و با آنها زندگی کند. وقتی مادر پرسید با کدام دوستش میخواهد زندگی کند او لیست بلند بالایی ازآنها را نام برد و وقتی مادرش پرسید چرا میخواهد این کار را انجام دهد؟ گفت: در آنجا مجبور نیستم کارهای سخت خانه را انجام دهم. بعد هم کولهپشتیاش را برداشت و همانطور که خواهرانش گریه میکردند راهش را کشید و رفت. برایدن در این سفر به خانه چند دوستش رفت اما هر دفعه با مشکلی روبرو میشد که ماندنش را پیش آنها سخت میکرد.
کتاب هیچ کس را در دنیا به اندازه ی تو دوست ندارم