بنبن عاشق وقت گذراندن با بابابزرگ و مامانبزرگ است. رسیدگی به گلوگیاه، درست کردن پازل، حل کردن جدول و محبت و علاقهی فراوانی که بینشان در جریان است، روزهایش را زیبا میکند؛ اما یک روز بنبن متوجه میشود که بابابزرگ دارد همهچیز را از یاد میبرد و کلماتش را گم میکند. او تمام تلاشش را میکند تا کلماتی را که بابابزرگ اینطرف و آنطرف گم میکند، جمع کند و برایش در جعبهای نگه دارد؛ اما هرچه میگذرد کلمات بیشتری گم میشوند. بنبن و مامانبزرگ حالا دنبال راههای جدیدی برای ارتباط با بابابزرگ هستند تا هم مراقبش باشند و عشقشان را به اون نشان بدهند و هم نگذارند بابابزرگ احساس تنهایی کند.
کتاب کلمه های گم شده ی بابابزرگ