کتاب خواب گل سرخ

Roses sleep
کد کتاب : 13876
شابک : 978-6222010454
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 264
سال انتشار شمسی : 1398
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت
چیستا یثربی
یثربی متولد 1347 در کشور آلمان است، مقطع فوق‌لیسانس در ایران تحصیل‌کرده است و دکترای روانشناسی خود را در کانادا اخذ کرده. او نمایش‌نامه‌های فراوانی نوشته و برخی از کارهایش را کارگردانی نیز کرده است. در جشنواره فجر صاحب جوایز متعددی شده است و متن‌های او در چند جشنواره به عنوان متن اول برگزیده‌شده‌اند. علاقه او به روانش است و ادبیات در کارهای نمایشی‌اش دیده می‌شود. در زمینه کارگردانی نیز کارهای فراوانی انجام داده است که از جمله آن می‌توان به &la...
دسته بندی های کتاب خواب گل سرخ
قسمت هایی از کتاب خواب گل سرخ (لذت متن)
نمی توانم احساسم را توضیح دهم، حس می کردم همه ی دنیا، نقاب به چهره دارد. دیگر سخت می شد اطمینان کرد. من حتی تصورش را هم نمی کردم که حامد و مریم خواهر و برادر نباشند! به خصوص این که شباهت چهره هم داشتند! حالا با داروها و وسایل مریم و عسل در دستم، به خانه مان برگشته بودم. عسل خوابش برده بود. مریم، نگران منتظر من بود! وسایل را به او دادم و گفتم: نامحرمید! برای همین اومدی خونه ی ما بمونی؟ درسته؟! سرش را پایین انداخت. گفتم: به هرحال تو، زن شوهرداری. گفت: ما با هم بزرگ شدیم، پسرعمومه! حتما گفته بهتون. اما دیشب، همه ش تو خونه، با حجاب بودم! خودش خیلی تو قید این چیزاست. امروز از صبح می گفت: بیام پیش شما، تا یه مدتی. ببخشید مجبور شدم از اول بهت دروغ بگم، ولی وضعیت ما بحرانیه! گفتم: جالبه! هر کی اطراف منه، وضعیتش بحرانیه! اشکال نداره. ولی شوهری طبقه ی اول در کار نیست! درسته؟ اینو گفتی که بتونی این جا بمونی؟ گفت: ببخشید! سرش را دوباره پایین انداخت. پس از چند لحظه، ادامه داد، هنوز پیدام نکرده ولی پیدام می کنه. عسل دختر آرومیه، اما اگه مزاحمم، خواهش می کنم بگو! مشکل این جاست که به زن تنها توی مسافرخونه اتاق نمی دن، امنم نیست! پولمم برای هتل کافی نیست، چون نمی دونیم چه قدر تا دادگاه طول می کشه! من مخارج خورد و خوراک خودم و عسل رو می دم، آشپزی و نظافتم با من! بخواید به مادرتونم می رسم، فقط چند وقتی این جا بمونم! همسایه ها بو نبرن! صاحب خونه باور کرده ما خواهر برادریم. چیزی نگفتم، فقط برای عسل و او پتو و بالش آوردم. گفتم: ببخش، پتو باید زیرتون بندازین. تشک اضافه نداریم. گفت: خیلی هم خوبه، همین جا می خوابیم. به اتاقم رفتم، مینا کف اتاق من روی کوسن خوابیده بود. آمدم رویش پتو بیندازم، دیدم دارد گریه می کند. گفتم: تو دیگه چت شده؟ گفت: من عاشقشم! مادرم نمی ذاره، می گه پسره اسکیت بازه، جلفه! چی کار کنم؟ گفتم: یعنی چی اسکیت بازه؟ گفت: شغلش، مربی اسکیت تو پارکه. امروز گفت: تا وابسته تر نشدیم باید از هم جدا شیم، ولی من نمی تونم! عاشقشم! گفتم: باشه. حالا گریه نکن! امشب تو این خونه، همه ش حرف عشقای ممنوعه ست! صبح یه فکری می کنیم. نمی شه که همه این جا پناه بگیرید! ممکنه همسایه ها به صاحب خونه بگن، اصلا شک کنن این جا چه خبره؟! فردا بریم نشونم بده، ببینم کیه اصلا؟ درس خونده؟ گفت: فوق دیپلم داره، اما کار نمی کنه، می گه پول تو اون کارا نیست. با همین درس دادن اسکیت، تونسته اتاق اجاره کنه، چون پدر مادرش شهرستانن. گفتم: باشه. حالا بخواب، فردا... گفت: این خانمه تا کی می خواد این جا بمونه؟ گفتم: نمی دونم، چه طور؟ گفت: یه چیز بهت بگم، ناراحت نمی شی؟! تو حامد رو می بینی هول می شی، مگه نه؟! چرا؟!