دستش به سمت گوشیاش رفت، دلش میخواست گوشیاش را چک کند، اما قرار روی صندلی شمارهی شش کافه یک جور تقدس و احترام برایش داشت. با خودش فکر کرد، طعم انتظار را چشیدن و غوطهور شدن در بیخبری هم عالمی دارد. انگار نداشتن دسترسی به فضای مجازی، لذت دیدار را بکر، حیرتانگیز و حتی غیر قابل پیش بینی میکند. حتی میتواند تجربهای ژرف و ارزشمند باشد و آن دیدار متعلق خواهد بود به لحظهای خالص، انگار که بشود نام آن را گذاشت، طعم اصیل انتظار؛ زمان و لحظهی دیدار یار را در هم آمیخت، لمس کرد و خاطرهای منحصر به فرد خلق کرد. گوشی تلفن همراه اینجا تقلب و صنعت بود، حقیر بود در مقابل چنین دوست داشتنی و باید خاموش میماند تا بتوان انتظار را مثل قهوهای داغ مزهمزه کرد.
کتاب حدود ساعت شش