محمد تبریزی که بعد از سیر و سلوک عاشقانه و عارفانه و دیدار با مولانا، به شمس تبریزی ملقب شد، پسر پارچه فروشی در تبریز به نام علی بود. آن روز ها بیش تر ایرانی ها، سنی بودند. از میان مکتب های فقهی سنی، دو مکتب «شافعی» و «حنفی» در ایران رواج داشت.
هواخواهان این دو مکتب فقهی، چنان بر سر عقاید خود پافشاری می کردند که در هر فرصت به جان یک دیگر می افتادند و خون راه می انداختند. این برخورد ها محمد را که پسری کنجکاو، با هزاران سئوال بی جواب بود، حساس تر می کرد تا راه خود را با دقت بیش تری انتخاب کند. محمد همیشه به این فکر می کرد که چرا به دنیا آمده است و به کجا می رود. برای یافتن جواب سئوال هایش، در مجلس درویش های بزرگ و عارفان حقیقت جو و خداجو وارد شد و جاذبه و شور حال مجلس، تاثیری شگرف و عمیق بر وی گذاشت.
مجموعه حاضر دربرگیرنده زندگی نامه داستانی و شرح سفر ها و ماجرا های شمس تبریزی پیر و مرشد مولانا است و برای نوجوانان به نگارش درآمده است.
کتاب دریا اسب من شده است