قرن سیزدهم عصر شوربختی که مردم از روزگار دور از رسیدن آن هراس داشتند تازه فرا رسیده بود. شیطان که خمیره اش از آتش بود، به زمین آمده بود تا در منجلاب زندگی انسان ها بگردد و شواهدی بیابد تا ثابت کند انسان در ذات خود پست و خونریز و بی شرف است، هم زمان با شیطان روحی اثیری که از زمان هبوط در ابدیتی بدون مرگ بر زمین پرسه می زد در پی موجودی از جنس خود می گشت تا تنهایی هولناکش را پر کند، برخلاف نقش دشمنانه روح اثیری و شیطان، هر دو بازیگر یک نمایش بودند که در آن یکی انسان را به سوی پلیدی و تباهی رهنمون می شد و دیگری به نور و سلامت و زیبایی دلالت می کرد. زمین هیچگاههیچ گاه از این دو رقیب خالی نمی شد، روح اثیری همه جا بود و شیطان هم خستگی ناپذیر به دل فریبی خود مشغول بود. قرن سیزدهم قرن بازیگری شیطان آزرده بود، تا ثابت کند خدا در آفرینش انسان اشتباه کرده و از او جز فساد و تباهی بر نمی آید. شیطان تمام توانش را در این راه به کار بسته بود امّا کسی نمی دانست کجا و چه زمانی سرنوشت روی زشت خود را به انسان ها نشان می دهد، نه حکیمی می دانست و نه پیشگویی خبر داشت. گویی سرنوشت با زمین وعده کرده بود تا آن را از آتش و خون و جنگ و تباهی پر کند. عصر تاریک یخبندان های چهارم در سرزمین های شمالی آغاز می شد، جنگل ها را به کوهی از یخ بدل می کرد و مردمان نگون بخت را به جنوب می راند، در جنوب موج دیگری از جنگ های صلیبی بین شاهزادگان کشورهای اروپایی برمی خاست تا با فتح دوبارۀ اورشلیم آن را برای ظهور مجدد مسیح تزیین کنند. در شرق و آسیای میانه، چنگیز خان با نبوغ اعجاب آور خود قبایل صحرانشین مغولستان را متحّد کرده، لقب خان بزرگ گرفته بود و می رفت تا بزرگ ترین امپراتوری جنگ و خون را در روی زمین بگستراند.
قلمروی از سلطه که بعد از چنگیز هرگز نمونه دیگر آن در کره خاکی تکرار نمی شد. چنگیز خان که دست در گنجینه های چین کرده بود تمایل به غرب و ایران نداشت، او از تصرف چین چنان ثروتی نصیبش شده بود که تصمیم گرفت با هندو ایران وارد تجارت شود. چنگیز خان که از چین و جاده ابریشم آن تجارت را آموخته و تصمیم گرفته بود بدون آنکه هند و پارس را تصرف کند با تجارت، خزائن آنها را به کف آورد و هنوز تصرف چین تمام نشده بود که نامه ای به علاءالدین محمد خوارزمشاه پادشاه ایران نوشت و او را به مناسبات تجاری فراخواند. در شمال غرب آسیای میانه، حکومت ایرانی خوارزمشاهیان برخاسته از عشایر ترکمن باج به خلیفه عباسی عرب در بغداد نمی داد. قلمرو خوارزمشاهیان از قلب کوه های صعب العبور چین در شرق گرفته تا آخرین شهرشان در مراغه امتداد داشت. خوارزمشاهیان در شمال دریای طبرستان را تحت کنترل داشتند و در جنوب تا شیراز و بوشهر زیر گوش خلیفۀ عرب گزمه و قشون جابه جا می کردند. آن روز علاءالدین محمد که تازه از شکار به قصر بازگشته بود با دقت مراقب بود تا عقاب های درنده ای را که چنگیزخان به هدیه برای او فرستاده بود و او از آنها برای شکار گرگ و روباه استفاده می کرد آرام کند. سلطان علاءالدین با دقت و ظرافت نقاب های چرمی عقاب ها را بر چشمانشان کشید و در برابر هر یک گوشت گرگ شکار شده ای انداخت تا طعم گوشت گرگ در ذهن عقاب های درنده ثبت شود. علاءالدین با وجودی که چندی پیش از سفیر خود کمال الدین رازی در چین خبرهای دلهره آوری از حمله تاتارها به چین دریافت کرده بود با بیم و تردید نامه چنگیز خان را که با لخته ای خون مهر و موم شده بود گشود، مهر خود را که توسط سفیرش ثبت شده بود شناخت و دریافت پایتخت شرقی چین به دست چنگیز خان افتاده است.
این کتاب بسیار خوبه. ادم بعد از خوندنش دلش برا شخصیتها تنگ میشه.
سلام / من دارم میخونمش.تقریبا هر چه کتاب راجع به مولانا باشه رو خوندم و ازین به بعد هم هر چه گیر بیارم میخونم . هر چند تکراری باشه که از هر زبان که میشنوم نامکرراست. من رمان خوان نیستم اما این کتاب فرق میکنه. دلم میخواد تموم نشه پس با دقت کلمات و جملاتش رو میخونم
سلام بر همه من کتاب رو خوندم ۱-در مورد ارتباط گوهر و مولانا قبل از ازدواج ودر زمان کودکی بسیار اقراق شده ۲- شیخ شهاب الدین قبل از تولد مولانا از دنیا رفته اند و زندگی مولانا هم دوره با شیخ شهاب الدین میست ۳- در مقایسه با نوشته دکتر زرین کوب در خصوص ارتباط مولانا با عالم بالا و سایر ارواح مقدس و دانستن آینده اقراق شده است البته به نظرم نقد اصلی وارده بر کتاب عدم همزمانی تاریخی صحیح در رابطه زندگانی علما هست
دوست عزیز طریق صحیح نوشتن این کلمه،اغراق هست.
این کتاب رو خوندم ، خیلی دوسش داشتم و به دوستان دیگه هم این کتابو دادم و اونا هم نظرشون این بود که عالیه
من ملت عشق وکیماخاتون ورومی رو خوانده ام در مو رد روح اثیری ودر قالب رویا از احوال آینده تا حدی دچار شک شده ام آیا واقعا انسان مومن آن دوره با عرفا ومشایخ این دوره تفاوت دارد چنین اشخاصی در این زمان هست یانه ؟
صدرصد هست
بله هستند ، هستی فراتر از آن چیزی است ک بشود با حواس پنجگانه درکش کرد
به تازگی این کتاب و خوندم عالی بود.پیشنهاد میکنم حتما بخونید.بنده ملت عشق و را هم خوانده بودم ولی این کتاب حس بهتری به ادم میدهد