«دهانهای گشاد» رمان کوتاهی از محمد زفزاف نویسندهی مراکشی است. محمد زفزاف را به دلیل رمانها و مجموعهداستانهای کوتاه و تاثیرگذارش پدرخواندهی ادبیات مراکشی میدانند یا از او بهعنوان داستایوفسکی مراکش هم یاد میکنند. زفزاف همیشه شیفتهی شعر بود و کار ادبیاش را هم با شعر آغاز کرد و اولین شعرش را در ۱۹۶۲ به چاپ رساند. او بعدها به نوشتن رمان و داستان کوتاه روی آورد. زفزاف مهارت بیبدیلی در بیان دردها و رنجهای مردم کشورش دارد و در نوشتههایش همواره از تضادها و تناقضهای اجتماعی و طبقاتی جامعهاش سخن میگوید. او که در رشتهی فلسفه تحصیل کرده بود در آثارش همواره چشماندازی دوردست را در نظر دارد و با همدلی، شوخطبعی و نیشوکنایه به بیان مضامین داستانیاش میپردازد. اهمیت زفزاف بهقدری است که برای بزرگداشت وی جایزهی ادبیای بهنام او اختصاص داده شده است.
«دهانهای گشاد» روایت نویسندهای است که دوست دارد کتابی بنویسد که مدتهاست در ذهن و دلش ریشه دوانده است. روایت ستیز او است با مادری سرسخت و بهشدت سنتی که تنها چیزی که از دنیا میخواهد این است که پسرش ازدواج کند و فرزند و همسر خوبی باشد. نویسنده معشوقی دارد که از او میخواهد کتابی خواندنی بنویسد؛ از آن جنس کتابها که انسانها را سرگرم میکند. داستانی عاشقانه از ملاقات زنی با نویسندهای جوان. اما نویسنده نمیپذیرد و میگوید او نمیتواند داستانی عاشقانه بنویسد؛ چراکه داستانهایش پایان خوبی ندارند. از طرفی مادر نویسنده بهکلی نمیداند چرا او میخواهد نویسنده شود. معتقد است فرزندش پسر خوبی است اما مشکلی که دارد این است که زیاد کتاب میخواند. زفزاف از دیدها و نقطهنظرهای متفاوت به مسئلهی روشنفکر مراکشی میپردازد و جایگاه او را در میان خیل مردمان اهل و نااهل میکاود. یک بار او از دید مادر داستان طوری که مادر فرزند دلبندش را میبیند شرح میدهد و باری دیگر از دید معشوق نویسنده ماجرای آنها را بازگو میکند و دفعاتی دیگر از چشم مردمانی که به کافهی مورد علاقهی نویسنده تردد دارند و همیشه او را میبینند که قهوه در دست کنار پنجره نشسته و به دریا خیره شده است. میان بازگوییهایی از روایتهای گوناگون زفزاف دغدغههای اجتماعی و فلسفی خود را شرح میدهد و داستانی میسازد سراسر رمز و خیال.
کتاب دهان های گشاد