اکنون قرار بود که سسیل به پاریس بیاید و باهم زندگی کنید.نه طلاقی در پیش داشتید و نه جارو جنجالی٬ از این موضوع کاملا مطمئن بودید ٬ مطمئن هستید.مطمئن بودید که همه چیز در نهایت آرامش صورت خواهد گرفت.هانریت بیچاره حرفی نخواهد زد
حتی اگر جملاتتان را هم از پیش آماده کرده باشید چهره اش٬ شگفتی اش٬ درک نکردنش توان این کار را ازتان سلب خواهد کرد.
عشق ما٬ راه به جایی نخواهد برد و به حکم تقدیر در شن زار پیری هردومان مدفون خواهد شد.
در یک قطار درجه سه که از پاریس به رم میرود، مردی به دودلیهای خود در انتخاب میان دو زن و دو شهر میاندیشد. همراه با حرکت قطار از هرآنچه در پیش چشمش، در اندیشهاش و در حافظهاش میگذرد سخن میگوید و گذشته و حال و آینده را در روندی پیچیده در هم میآمیزد. اما نکتهی در خور توجه اینکه شخصیت اصلی داستان این مرد نیست بلکه شمایید که در این قطار درجه سه نشستهاید و زندگی خود را مرور میکنید. به کارگیری این شیوه، یعنی روایت دوم شخص، رابطهای چند وجهی میان نویسنده-خواننده و شخصیت داستان برقرار میکند که در آن خواننده میان همذاتپنداری خود با نویسنده و قهرمان داستان در نوسان است…