«همهی شما، تاثیرتان را باقی میگذارید.» این فکر مرا بعد از ظهر از درون سیل اشکها در بیمارستان بیرون کشید. فقط به دوست عزیزم گفتم: خداحافظ آیلین. او سکتهی شدید کرده بود و من میدانستم که این، آخرین باری است که او را زنده میبینم. اگر شخص دیگری بود، شاید از کلمات «بدرود برای همیشه» استفاده میکردم؛ اما کارهای آیلین هیچ پایانی نداشت. روحیهی دوست داشتنی، همدلی، حس خوب و حکمت بیکرانهاش تا زمانی که من هم بمیرم، با من باقی خواهد ماند. او پرستاری بود که کتابهای متعددی نوشته، و برای تدریس مسافرت میکرد (درمان و انرژی درمانی). با تماشای این زن گرامی خوابیده بر تخت که نیروی زندگیاش را قطرات مورفین اشغال کرده بود، متوجه شدم که بیشتر از کتابها و مقالات و کلاسها و سخنرانیها، آنچه که او واقعا به یادگار گذاشت، شور و شوقش برای مردم و تاثیرگذاری بود. وقتی که زمان ما به سر میرسد، تعداد کمی از مردم به یادمان هستند که چه کارهایی انجام دادهایم. چیزی که در یاد دیگران میماند، کیفیت احساسی است که در کنار ما داشتند و احساسشان وقتی که دربارهی ما میاندیشند. اثر دائمی و ماندگار، کیفیتی است که افراد در احساسات ما میسازند، طعم عاطفیای که این روابط در دهان ما میچشانند. زمان، جزئیات و ریزهکاریهای آشفته و پریشان را محو میکند. همهی جزئیات، به پسزمینه فرو میریزد، و چیزی که برجای گذاشته میشود، تاثیر لحظهای و کیفیتی که تا امروز امتداد یافته، میباشد. «تاثیرگذاری را به منزلهی اثر انگشت تصور کنید، نه به انگشتی که آن را لک گذاشته و رد انداخته است.»