عطاءالله تدین در این کتاب به برخی ازپرسشها و ابهامات مخاطبان در خصوص زندگی و شخصیت مولانا و تاثیر شخصیت معنوی شمس پاسخ داده است. کتاب مذکور بیست فصل دارد که در آنها شمس تبریزی بهعنوان یک قلندر ستیزهجو، و عرفان وی بهمنزلهی چراغ راهنمای مکتب مولانا شناسانده میشود.
در اثر حاضر، مولف بر آن است ضمن بررسی و تبیین تصوف مولوی و نقش شمس در تبلور روح و ذوق عرفانی مولانا، ارتباط میان این دو را باز نماید. مباحث کتاب از زمان آشنایی شمس و مولوی آغاز میشود سپس، با سفر شمس به دمشق و تلاش مولانا در طلب او و بازگشت ادامه مییابد و در نهایت با درگذشت شمس پایان میپذیرد.
شاعری که پس از ملاقات شمس تبریزی تحولی شگرف در زندگیاش پدیدار گشت و عاشق و شیدای درویشی بزرگ شد. شمسی که پس از مدتی ناپدید گشت و مولانا بهدنبال ناپدیدشدن این آفتاب روانه دمشق شد. او واله و آشفته از این جدایی بود که به ناگاه شمس را در وجود خویش احساس کرد، حسی که گرمیبخش جانش گردید. آفتاب همان شمس است که بر زندگی مولانا طلوعی شکوهمند و تاثیری بسزا داشت.
مولانا سکوت کرد و در سکوت وحشتناک و موحش، بهدنبال سخنان و کلامی بود که در برهوت زندگی مخاطبانش انقلابی ایجاد کند، عظمت وجود بهویژه قدرت روحی شمس او را در زمان متوقف کرده بود تو گویی همهچیز متوقف شده است. چگونه میتوانست به حاسدان بگوید که شمس ستارهی درخشندهای است که در پرتو انوارش ابعاد مظلم و تاریک و ناشناختهی زندگیش را به وضوح میبیند. برای مولانا هیچ خبر و مطلبی مهمتر و ناراحتکنندهتر از آن نبود که اشخاص و بهویژه مردم قونیه مقام علمی و عرفانی شمس را بهخوبی و شایستگی درک نکنند.
کتاب به دنبال آفتاب از قونیه تا دمشق