ناگهان عکس بانو ثریای جوان توجه مرا جلب کرد. درست فکر کرده بودم در آنجا گنجی پنهان بود؛ گنجی ارزشمند اما از جنس کاغذ. تا به حال اسم گنج کاغذی نشنیده بودم. ممکن بود ماری هم وجود داشته باشد؟ خوب نگاه کردم و در میان آن همه کتاب چرخیدم. عیدی گرفتن از یادم رفته بود و به جایش داشتن یک کتابخانه، گنجی کاغذی به رویاهای کودکانهام اضافه شده بود. کتابخانهای که فقط برای کودکان باشد. در کنار آدمکهای چشمبادامی و فرشته، بانو ثریا یک کتابخانه هم لازم بود با کلی کتابهای رنگی بزرگ و کوچک.
کتاب بانو ثریا