این مجموعه تایید می کند که قبانی یک قهرمان موفق در زمینه ی حقوق زنان است که زیبایی را با آزادی و عدالت برابر کرده و با به چالش کشیدن سرکوب ظالمانه ی زنان در فرهنگ خود، زنان را با تمام قدرت و شکوه در شعر خویش پاس می دارد. در اشعار کلاسیک او، شعرهایی یافت می شوند که همچون گل درخشان و همچون برکه ی آب نوازشگرند و در این اشعار، قبانی زنان را مقدس اعلام می کند. این اثر یک پیام شیرین است برای زنان، علی الخصوص زنان عرب که دارایی خویشاوندان مذکر خود محسوب می شوند. قبانی چه از عشق بنویسد چه از جنگ، در هر کدام به ابعاد افسانه ای دست می یابد.
به قهوه خانه رفتم تا فراموش کنم عشقمان را و دفن کنم اندوه خود را، اما تو پدیدار شدی از فنجان قهوه ام
عشق تو را در زمستان به یاد می آورم و دعا می کنم باران در سرزمینی دیگر ببارد برف بر شهری دیگر بریزد و خدا زمستان را از تقویم خود پاک کند چگونه خواهم توانست زمستان را پس از تو تاب آورم نمی دانم
مرد برای عاشق شدن به یک دقیقه نیاز دارد و برای فراموش کردن به چند قرن
دوستان شعر را چه سود اگر نتواند اعلام قیام کند؟ اگر نتواند خودکامگان را براندازد؟ شعر را چه سود اگر نتواند آتشفشان ها را به طغیان وا دارد آن زمان که نیازش داریم؟ شعر را چه سود اگر تاج از سر شاهان قدرتمند این جهان بر نگیرد؟
ای زن،که شعرهایم را برای تو سرودم. تو همچنان زیباتر از آنی که در شعر گفته ام
من رازی ندارم...قلب من کتابی است گشوده خواندن آن برای تو دشوار نیست. محبوبم،زندگی من از روزی آغاز میشود که دل به تو سپردم
چه می شد اگر خدا ، آن که خورشید را چون سیب درخشانی در میانهٔ آسمان جا داد، آن که رودخانه ها را به رقص در آورد و کوه ها را بر افراشت ، چه می شد اگر او ، حتی به شوخی مرا و تو را عوض می کرد : مرا کمتر شیفته تو را زیبا کمتر
تو را زنانه می خواهم زیرا تمدن زنانه است شعر زنانه است ساقه ی گندم شیشه عطر حتی پاریس_زنانه است و بیروت_با تمامی زخم هایش_زنانه است تو را سوگند به آنان که می خواهند شعر بسرایند... زن باش تو را سوگند به آنان که می خواهند خدا را بشناسند... زن باش
من نمیدونم اقای پوری که عربی بلد نیست چه جوری از عربی ترجمه میکنه؟!