لیلی و باغهای جهنم چهارمین کتاب پیام ناصر است. او در این اثر داستان جنایی هیجانانگیزی را روایت میکند که ریشههایش به اوایل قرن پیش برمیگردد. پیامد اتفاقهای گذشته که شاید قهرمانهای این داستان نقشی در آن نداشتهاند، همچون اجلی معلق بالای سر آنها تاب میخورد تا اینکه روزی بر سرشان نازل شود. جسد مردی مجهولالهویه کنار رودی پیدا میشود و پهلوش کتابی به نام باغهای جهنم. زنی کتاب را برمیدارد و میرود؛ کارآگاه دریکوندی، مسئول این پرونده، در جستوجوهایش به زنی لیلی نام برمیخورد که کسی اسمش را در صفحهی آخر کتاب نوشته است... قصه اما تنها رازگشایی از یک پروندهی قتل نیست؛ سرگذشت زنی است جوان که سرنوشتش ظاهرا با باغهای جهنم و نویسندهی این کتاب گره خورده است. زنی که از کودکی تا حالا که بیست و چند سالش است در خوابهایش کابوسی واحد از انباری قدیمی مدرسهشان میبیند و ارتباط آن را با جهان خودش نمیفهمد. گربهای به نام ابوالخیر دارد که گاهی غیبش میزند و کارهایی میکند که لیلی مطمئن نیست اگر برای بقیه تعریفشان کند باور میکنند یا نه.
ناصر نویسندهای است که با دقتی وسواسگونه طرح داستان را بنا میکند اما برای برگردان سیر رخدادها به نقطهای تازه و عجیب واهمهای ندارد. جهان داستانی ناصر جهانی به ظاهر آشناست اما چیزی غریب همچون ارادهای که این جهانی نیست زیر پوست وقایعش جریان دارد؛ چیزی که با وجود آگاهی از گذشته و آیندهی داستان، گویی تصمیم گرفته اجازه بدهد اگر کسی میخواهد و میتواند از این جبر تنیده در فضا و زمان بیرون بجهد و کاری انجام بدهد که از او انتظارش نمیرود.
کتاب لی لی و باغ های جهنم