خیره کننده... تعلیق تقریبا غیر قابل تحمل می شود.
با سرعتی بی رحمانه... و البته مسحور کننده.
پلات( طرح) مبتکرانه است... این یک مجموعه ی عالی است.
استایوسنت دوباره برگشت و پرونده اش را موازی با لبه ی میز حرکت داد سپس دوباره آن را با لبه ی کوتاه موازی کرد. گفت: «بذار من نقش وکیل مدافع شیطان رو ایفا کنم. من چهار ماه پیش به تو ترفیع دادم. چهار ماه زمان زیادیه. اگه الان به شخص خارجی رو بیاریم ممکنه به چشم نداشتن اعتماد به نفس بهش نگاه کنن، نه؟ این طور فکر نمیکنی؟» من نگران این نیستم.»
فرولیک گفت: «باور کنید خودم هم از این بابت راضی نیستم. ولی فکر میکنم باید انجام بشه. آخرش به همین نتیجه رسیدم.» دفتر ساکت بود. استایوسنت چیزی نگفت. فرولیک پرسید: «پس اجازهش رو میدید؟» أستایوسنت شانه هایش را بالا انداخت: «نباید در خواست کنی، خودت باید میرفتی و بدون توجه به من انجامش میدادی» فرولیک گفت: «من این جوری کار نمیکنه» پس به کس دیگه ای نگو. در ضمن چیزی هم توی هیچ کاغذی ثبت نکنی.» خودم هم خیال نداشتم همچین کاری بکنم. کارایی رو به خطر میندازه.»
آن را با حروف بزرگ در بالای یک برگهی کاهی نوشت. خاطرات زیادی را در ذهنش تداعی کرد. بعضی هایشان بد بودند و بعضی هایشان خوب. مدتی طولانی به آن خیره شد، بعد آن را خط زد و به جایش نوشت سوژه ی ناشناس. این به تمرکزش کمک می کرد، چون قضیه را از حالت شخصی خارج میکرد. ذهنش را در توازن نگه می داشت و او را به آموزش های ابتدایی اش برمی گرداند. سوژهی ناشناس کسی بود که باید شناسایی و پیدا میشد. فقط همین، نه بیشتر به کمتر.
در این مطلب قصد داریم به شکل خلاصه با ویژگی ها و عناصر مهم «داستان نوآر» بیشتر آشنا شویم.
داستان های جنایی، یکی از قواعد اساسی قصه گویی را به آشکارترین شکل نشان می دهند: «علت و معلول»
این دسته از کتاب ها، ضربان قلب مخاطب را به بازی می گیرند و هیجان و احساس ورود به دنیایی جدید را برای او به ارمغان می آورند.
شروع خیلی خوبی داشت، اواسطش افت میکرد و دوباره بهتر میشد. در کل رضایت بخش بود.
این کتاب ششم توی فضای حفاظت شخصیت و ترور سیر میکنه و نسبت به پنج تا کتاب قبل فضای خیلی جدیدی داره خلاصه که اگر پلیسی دوست دارید بخونید
یه جورایی معتاد شدم به خوندنش و خوب راستش رو بخواید حال میده بین کتابهای جدی بالاخره یه چیزی هم لازمه محض اینکه آدم توی بی خوابی و بی حوصلگی بخونه خوش خوان باشه و هیجان انگیز این یه نمونه بارز برای همین قضیه ست