داستان های معمایی و تریلر، قلمرو هیجان و تعلیق



این دسته از کتاب ها، ضربان قلب مخاطب را به بازی می گیرند و هیجان و احساس ورود به دنیایی جدید را برای او به ارمغان می آورند.

کتاب های معمایی و تریلر کاری می کنند که نفستان در سینه حبس شود و هیجان تا مغز استخوان تان رسوخ کند.

این داستان ها از طریق خلق حسی از تعلیق و اضطراب باعث می شوند که به حدس زدن ادامه دهید. داستان های معمایی به خاطر عطش دانستن و کنجکاوی ذاتی انسان، همیشه پرطرفدار و پرفروش باقی می مانند و سوال هایی را مطرح می کنند که نیاز به جواب دارند. این آثار به ما اجازه می دهند توانایی هایمان را در حل معمای جنایتی هولناک محک بزنیم.

 

 

این دسته از کتاب ها، ضربان قلب مخاطب را به بازی می گیرند و هیجان و احساس ورود به دنیایی جدید را برای او به ارمغان می آورند. با این که به نظر می رسد داستان های معمایی و تریلر نسبت به سایر ژانرها، پدیده ای متأخرتر باشند، اما مفهوم انتقال احساسی ناگهانی از هیجان و دلهره به مخاطبین و رو به رو کردن آن ها با معماهایی به ظاهر حل نشدنی، به قرن ها قبل بازمی گردد.

 

نویسنده ی داستان های معمایی و تریلر برای درک چگونگی خلق این آثار باید با فرآیند «کاتارسیس» آشنا باشد.

طبق فلسفه ی یونان، کاتارسیس فرآیندی است که انسان ها از طریق آن، اضطراب ها و ترس های خود را در محیطی کنترل شده (مثل مطالعه ی یک کتاب یا تماشای یک فیلم) تخلیه می کنند و پس از این تخلیه ی روحی، احساسی لذت بخش از سبُک شدن روح به آن ها دست می دهد. کاتارسیس یکی از دلایلی است که مخاطبین از داستان های معمایی و تریلر لذت می برند چرا که این دو ژانر به آن ها اجازه می دهد در محیطی خیالی، ترس و تعلیق را بدون قرار گرفتن در معرض تهدیدهای واقعی تجربه کنند.

 

 

داستان معمایی در برابر داستان تریلر

داستان های معمایی و تریلر، ویژگی ها و ساختارهای مشابه فراوانی دارند و اغلب به عنوان یک ژانر در نظر گرفته می شوند. با این وجود، عناصری وجود دارند که آن ها را از هم متمایز می کنند. هم داستان های معمایی و هم تریلرها، مخاطبین را وادار به حدس زدن می کنند و مسائلی را پیش روی آن ها می گذارند که باید حل شوند. هر دو بر تعلیق و روانشناسی انسان تکیه دارند و ممکن است رگه هایی از جنایت، روابط عاشقانه و دسیسه چینی در آن ها به چشم بخورد. پس فرق بین این دو ژانر در چیست؟

منتقدین ادبی مدت هاست که نقاط تمایز این دو ژانر بسیار محبوب را مورد بحث قرار داده اند. گفت و گویی در سال 1962 میان دو فیلمساز مطرح، فرانسوا تروفو و آلفرد هیچکاک، با برشمردن «تعلیق» به عنوان تفاوت اساسی میان داستان های معمایی و تریلر به پایان رسید. در یک داستان معمایی، مخاطب اغلب به اندازه ی قهرمان داستان درباره ی نتیجه و پایان معمای مطرح شده اطلاعات دارد در حالی که در داستان های تریلر، مخاطبین معمولاً اطلاعات و سرنخ هایی دارند که قهرمان از آن ها بی بهره است. البته، این درباره ی همه ی داستان های این دو ژانر صدق نمی کند.

برخی دیگر معتقدند که «زمان بندی» عنصر جداکننده ی این دو ژانر است. داستان های معمایی معمولاً بر جنایت یا رویدادی تمرکز دارند که در گذشته اتفاق افتاده اما تریلرها اغلب حول محور رویدادی می چرخند که در زمان کنونی در حال وقوع است یا قهرمان قصد دارد جلوی اتفاق افتادن آن را بگیرد. علاوه بر این، آنتاگونیست (یا شخصیت منفی) یک داستان معمایی اغلب ناشناخته باقی می ماند تا این که گره ی معما باز شود در حالی که در یک داستان تریلر، هویت آنتاگونیست معمولاً در همان اوایل داستان مشخص می شود و تمرکز بیشتر بر کارهای کاراکتر ها یا سد کردن راه شخصیت های شرور و سپردن آن ها به دست عدالت معطوف است. برخی همچنین اعتقاد دارند شخصیتی که داستان را پیش می برد نیز می تواند نقش مهمی در تعریف این دو ژانر ایفا کند. در بیشتر داستان های معمایی، کارهای قهرمان است که داستان را به جلو می برد در حالی که در داستان های تریلر، کارهای آنتاگونیست این نقش را به عهده دارد. 

 

 

در نام بردن از عوامل ایجادکننده ی تفاوت میان ژانر معمایی و تریلر نباید از رویدادها غافل شد. داستان های معمایی، ویژگی های چالش برانگیزتری برای ذهن دارند و بر انگیزه و روانشناسی پنهان در پشت معما تمرکز بیشتری می کنند. این در حالی است که کتاب های تریلر، آثاری پرحادثه تر هستند و احساس خطر و ناامنی در آن ها به چشم می خورد. داستان های معمایی معمولاً زمینه را برای خلق یک لحظه ی بزرگ مانند آشکار شدن هویت قاتل آماده می کنند حال آن که داستان های تریلر از امواجی از فراز و نشیب های حوادث مختلف به وجود می آیند.

همان طور که گفته شد، با وجود تفاوت هایی میان این دو ژانر، مشابهت های زیادی در ویژگی ها، تم ها و ساختارهای داستانی کتاب های معمایی و تریلر وجود دارد. به سختی می توان درباره ی یکی از این ژانرها بدون ذکر نام دیگری صحبت کرد چرا که بسیاری از آن ها با یکدیگر همپوشانی دارند. در حقیقت، بسیاری از کتاب ها به خاطر ارتباط تنگاتنگ میان ژانر معمایی و تریلر در دسته بندیِ «تریلر معمایی» قرار می گیرند. زیرژانرهای این دو نیز اغلب در هم تنیده می شوند و کار را برای تشخیص تفاوت های میان آن ها سخت می کنند.

 

زیرژانرها


در این بخش به برخی از مهمترین و البته پرطرفدارترین زیرژانرهای داستان های معمایی و تریلر می پردازیم.

داستان های جنایی

این دسته از داستان ها، به ماجرای جنایت های گوناگون می پردازند و خود گونه های مختلفی دارند. داستان های جنایی گاهی اوقات بر چگونگی حل یک جنایت یا پیگیری آن تمرکز دارند و برخی دیگر از اوقات، انگیزه هایی را در مرکز توجه قرار می دهند که به ارتکاب جنایت دامن زده اند. این دسته از آثار به جزئیاتی مانند گزارشات پزشکی قانونی می پردازند و شخصیت هایی همچون کارآگاه ها، گزارشگران و افرادی عادی اما در جست و جوی حقیقت را در خود جای می دهند.

از نمونه های معروف این دسته می توان از آثار آگاتا کریستی، بسیاری از داستان های شرلوک هولمز اثر آرتور کانن دویل، و کتاب هایی همچون «شهر و شهر» اثر چاینا میه ویل، «دکستر قاتل خواب گرد» اثر جف لیندزی، «قاتلان بدون چهره» اثر هنینگ مانکل و «گزارش یک مرگ» اثر گابریل گارسیا مارکز نام برد.

 

 

داستان های حقوقی (قضایی)

این داستان ها با تمرکز بر کارهای حقوقی، دادرسی های مدنی و پیگرد قانونی جنایات یا مظنونین، به شخصیت هایی همچون وکلا، قاضی ها، شاکیان، متهمان و اعضای هیئت منصفه می پردازند. آثار نویسندگانی چون مایکل کانلی، نویسنده ی کتاب «طنین سیاه»، و جان گریشام، خالق رمان های «اعتراف»، «افشاگر»، «شیاد» و «کوه خاکستری»، در این دسته قرار می گیرند.

 

داستان های کارآگاهی

 

این داستان ها، گونه ای از آثار جنایی و معمایی هستند که حول محور بازپرس یا کارآگاهی حرفه ای و یا تازه کار می چرخند. این گونه که در ادبیات غرب بسیار رواج دارد، در ادبیات کهن عرب و همچنین در داستان های چینیِ موسوم به «گانگ-آن» نیز به چشم می خورد. برخی از مشهورترین شخصیت های داستان های معمایی و تریلر، کاراکترهایی چون کارآگاه دوپن (خلق شده توسط ادگار آلن پوشرلوک هولمز معروف (خلق شده توسط آرتور کانن دویل)، و خانم مارپل و کارآگاه پوارو (خلق شده توسط آگاتا کریستی)، در دنیای این دسته از داستان ها زندگی می کنند. این زیرژانر آن قدر محبوب شده که بسیاری از منتقدین، امروزه آن را ژانری مستقل در نظر می گیرند.

همچنین، مطالعات زیادی درباره ی شکل گیری و تکامل داستان های کارآگاهی در دنیای ادبیات صورت گرفته است. 

 

داستان های جاسوسی

این داستان ها را می توان ترکیبی از رمان های «معمایی»، «تریلر» و «ماجرایی» در نظر گرفت. داستان های جاسوسی که معمولاً رگه های سیاسی و نظامی در آن ها دیده می شود، اغلب به مأمورینی مخفی می پردازند که درگیر مبارزه با دشمنان کشور یا حکومتی خاص هستند؛ از همین رو، بسیاری از آن ها با جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم و جنگ سرد ارتباط دارند. علاوه بر جاسوس ها، مزدوران و سربازانی که به پول خدمت می کنند نیز در داستان های جاسوسی حضور پررنگی دارند. داستان های جاسوسی، خانه ی یکی از شناخته شده ترین شخصیت های داستان ها و فیلم های سینمایی، جیمز باند، است. رمان های «راز داوینچی»، «نشانه چهار» و «دختری با نشان اژدها» از کتاب های برجسته ی این دسته هستند.

 

 

داستان های نوآر

 

این کتاب ها که اغلب با شخصیت های کارآگاه همراه هستند و (Hardboiled) نیز نامیده می شوند، به خاطر ماهیت بدبینانه، ضدقهرمانان و جایگاه شان به عنوان نمادی از فرهنگ عامه، از داستان های کارآگاهی سنتی متمایز می شوند. داستان این دسته از کتاب ها معمولاً در دهه های 1940 و 1950 میلادی می گذرد اما رمان های «نئو-نوآر» تا زمانی که طبق چارچوب های این زیرژانر پیش بروند، می توانند داستان خود را در فضای هر برهه ای روایت کنند. نمونه های برجسته ی این گونه از داستان ها، آثار داشیل هِمِت (خالق کتاب «شاهین مالت»)، جیمز ام. کین (خالق کتاب «پستچی همیشه دوبار زنگ می زند») و ریموند چندلر (خالق کتاب «خواب گران») هستند. 

داستان های اتاق دربسته 

این گونه از داستان ها به جنایتی (معمولاً یک قتل) می پردازند که در فضایی بسته اتفاق می افتد و همه ی مظنونین تا مشخص شدن هویت شخص مرتکب جنایت، در این فضا محصور می مانند. این کتاب ها گاهی اوقات بر مجموعه ای از سرنخ ها تأکید دارند و برای حل معما، شخصیت های مختلف را به جان یکدیگر می اندازند! البته «اتاق دربسته» حتماً لازم نیست که فضایی واحد و محدود باشد و می تواند مثل داستان «تله موش» اثر آگاتا کریستی، مهمان خانه ای بزرگ باشد. کتاب هایی چون «ماه الماس» اثر ویلکی کالینز، «قتل راجر آکروید» اثر آگاتا کریستی، «یک بار فریبم بدهی» اثر هارلن کوبن و «پیش از سقوط» اثرنوآ هالی از آثار برجسته و پرطرفدار این دسته بندی هستند.

 

 

داستان های تریلر روانشناسانه

 

این دسته از داستان های تریلرمعمایی) به شکلی گسترده بر استفاده از روانشناسی انسان، بازی با ذهن مخاطب و شخصیت های درون قصه تکیه می کنند. این گونه از کتاب ها با واقعیت و ادراک آن سر و کار دارند، معمولاً دربردارنده ی پیچ و خم های داستانی فراوان و راویانی غیرقابل اعتماد هستند و اغلب شخصیت هایی با شرایط عاطفی متزلزل را به تصویر می کشند که در حال تجربه ی حالتی متغیر از واقعیت هستند. از آثار مهم و موفق در این دسته ی فوق العاده پرطرفدار و پرفروش می توان از کتاب های استیون کینگ و رمان هایی از قبیل «دختری در قطار» و «درون آب» اثرپائولا هاوکینز، «دختر گمشده» اثرگیلین فلین، «پشت درهای بسته» اثر بی. ای. پاریس، «پیش از آنکه بخوابم» اثراس. جی. واتسون، «زنی در کابین 10» اثر روث ور و «سکوت بره ها» اثر توماس هریس نام برد.

 

 

او از پانزده سالگی‌ عاشق مرد شده بود؛ آن قدر که از زندگی اش در سال های قبل از آن چیزی یادش نمی آمد. مرد هجده ساله بود که جنگ شروع شد و نوزده ساله بود که رفت به جنگ، و هر بار که برمی گشت بزرگتر شده بود؛ نه چند ماه، بلکه سال ها، دهه ها و قرن ها. با وجود این، اولین بار که به خانه برگشت هنوز خودش بود. شب ها گریه می کرد و مثل آدمی تبدار بدنش می لرزید. به آن گفت که دیگر نمی تواند برگردد، خیلی می ترسید. شب قبل از برگشتن، زن او را کنار رودخانه پیدا کرد و به خانه آوردش. (نباید هرگز چنین کاری می کرد و باید می گذاشت کار خودش را بکند.) این خودخواهی بود که مانعش شد. حالا داشت نتیجه اش را می دید.از کتاب «درون آب» اثر پائولا هاوکینز

 

داستان های Whodunit

در حالی که همه ی داستان های معمایی، عنصری از این زیرژانر را در خود دارند، Whodunit (واژه ای محاوره ای به معنای «کار چه کسی بوده») را می توان به هر داستان معمایی اطلاق کرد که بر پیدا کردن عامل انجام جنایت یا کاری مشخص تمرکز دارد. این گونه از داستان ها در عصر طلایی داستان های کارآگاهی در میان سال های 1920 تا 1950 میلادی به اوج شکوفایی رسیدند. با این وجود، زمان به وقوع پیوستن داستان و فرهنگ نویسنده، بیش از هر چیز دیگری بر تفاوت در سبک نوشتاری داستان های Whodunit تأثیرگذار هستند. این گونه از کتاب ها به حل معمای ارتکاب یک جنایت می پردازند و نقطه ی اوج داستانشان، آشکار شدن دراماتیک هویت آنتاگونیست است. رمان «آوای فاخته» اثر جی.کی. رولینگ را می توان نمونه ای خوب و ارزشمند در این دسته از داستان ها نامید.