یک تریلر استثنایی.
کاوشی هوشمندانه و ماهرانه در یک اختلال عصبی شگفت آور.
درخشان در ضرب آهنگ، عمیق در پرسش و مسئله ی مرکزی.
اسم من کریستین لوکاس است و من چهل و هفت سال دارم. به بیماری فراموشی مبتلا شده ام. اینجا، روی این تخت نا آشنا نشسته ام، و دارم سرگذشت زندگی ام را در لباسی ابریشمی می نویسم که مرد طبقه ی پایین که بهم می گوید شوهر من است و اسمش بن است، از قرار معلوم به مناسبت تولد چهل و شش سالگی ام برایم خرید. اتاق ساکت است و تنها نور، به لامپ نارنجی رنگ ملایمی مربوط می شود که روی پاتختی است. حس می کنم انگار به حالت معلق در برکه ای از نور شناور هستم.
چه بهتر که گذشته را از نو خلق کنم تا قابل تحمل شود و هر آنچه لازم بود بقیه ی سال های عمرم باور کنم، برای خودم بسازم.
حالا دو تن از من در یک جسم جای دارد؛ یکی زنی است چهل و هفت ساله، آرام و مودب که حواسش هست چه رفتاری شایسته و مناسب است و چه رفتاری نیست؛ و دیگری در دهه ی بیست زندگی اش است و دارد جیغ می کشد. نمی فهمم من کدامشان هستم.
در این مطلب قصد داریم به شکل خلاصه با ویژگی ها و عناصر مهم «داستان نوآر» بیشتر آشنا شویم.
داستان های جنایی، یکی از قواعد اساسی قصه گویی را به آشکارترین شکل نشان می دهند: «علت و معلول»
«روانشناسی» برای بسیاری از نویسندگان، موهبتی بزرگ است و بینشی ارزشمند را درباره ی چگونگی کارکرد ذهن انسان به آن ها می بخشد.
به هر طرف نگاه کنید، با داستان ها روبه رو می شوید. از گذشته های خیلی دور که اجداد ما دور آتش می نشستند و داستان تعریف می کردند تا به امروز که شبکه های تلویزیونی، سریال های محبوبی تولید می کنند
این دسته از کتاب ها، ضربان قلب مخاطب را به بازی می گیرند و هیجان و احساس ورود به دنیایی جدید را برای او به ارمغان می آورند.
هدف از این کتاب اشنایی با دنیای افراد مبتلا به فراموشی و تاثیری که این بیماری روی جسم و روح یه شخص میذاره دوستانی که کتاب و نصفه ول کردن بهتره بگن اصلا کتابو نخوندن چون تا نیمه اول کتاب بسیار کند پیش میره و اتفاق مهمی نمیفته داستان تازه از نیمه دوم به بعد شروع میشه و فصل اخر اوج داستانه
وسیله سرگرمی مردم تن پرور ، کمی بورژوازی ! اختراع انواع فرضیههای مصداقی ، میکوشد بدینوسیله بیهودگی و گناه کاری حیات خویش را بپوشاند
بسیار عالی بود ولی چیزی که برام عجیبه اینه که یک کتاب امشب شروع کردم به خواندن که اسمش یادت هست ؟،هست این کتاب انگار کپی از این کتابه حتی وقتی داشتم میخوندم فکر کردم همون کتاب پیش از انکه بخوابم هست رفتم سراغ کتابخانه ام دیدم خیر دوتا کتاب جدا با نویسندههای جدا هستند پس چرا انقدر شبیه هم هستند یککم گیج شدم راستش
کتاب یادت هست بعد از این کتاب منتشر شده اما فریدا به هیچ وجه نویسندهی کپی کاری نیست فقط شباهت این دو تا کتاب گیج کنندست، البته بعضی وقتا پیش میاد
شاهکار بود !
یک داستان خسته کننده با ریتم خیلی کند. در ژانر هیجانی و معمایی کتابای خیلی بهتری هستن.
چه بهتر که گذشته را از نو خلق کنم تا قابل تحمل شود و هر آنچه لازم بود بقیهی سالهای عمرم باور کنم، برای خودم بسازم. پیش انکه بخوابم، جیش میکنم. حالا دو تن از من در یک جسم جای دارد؛ یکی زنی است چهل و هفت ساله، آرام و مودب که حواسش هست چه رفتاری شایسته و مناسب است و چه رفتاری نیست؛ و دیگری در دههی بیست زندگی اش است و دارد جیغ میکشد. نمیفهمم من کدامشان هستم.
خیلی سعی کردم تا انتها کتاب رو بخونم ولی همراه با کریستین مثل یک بیمار آلزایمری، هر با باید اتفاقاتی که چند صفحه قبل خونده بودم رو دوباره میخوندم! به جاهایی هم رسیده بودم که کنجکاو بشم که واقعا ماجرا چی بوده، ولی دیگه صبرم لبریز شد، تا انتها نخوندم و به قول معروف عطاش و به لقاش بخشیدم...
کتاب فوق العاده ضعیفی بود،انقدر بد بود که اواسط کتاب رو کنار گذاشتم.خیلی بد بود،خیلی زیاد
یه کتاب جذاب که ادرنالین خونتونو بالا میبره..اوایل داستان شاید یکم روند کند باشه ولی از نیمه به بعد یهو سریع میشه و شوکتون میکنه در کل اگه دنبال داستان هیجانی و معمایی هستید گزینه خوبیه
کتابِ معمایی و پرکششی بود و همچنین روان بود بنظرم. پیشنهادش میکنماگه دوست دارید توی این ژانر کتاب بخونید. و بنظرم بشنید پای کتابش تا فیلم.. من خودم فیلم دیدن رو دوست دارمولی بنظرم کم لطفی بود در حق کتاب این یکی..! و همونجور که بقیه کاربرها گفتن، کتاب درمورد نوع خاصی از الزایمره که بطور کلی روایتِ خوبی ساخته ازش اس جی واتسون و اصلا خسته کننده نیست. از نشر اموت خوندم و روان بود♡
فیلمش رو دیدم. نمیدونم چقدر وفادار به کتابه ولی پیچش و هیجان چندانی نداشت.
فیلم با بازی نیکول کیدمن عالی بود کتاب بهتره
کتاب با نگاهی واقعی به زندگی بیماران آلزایمری، داستانی رو تعریف میکنه که از یه جایی جذاب میشه و تقریبا فرم جنایی میگیره.من کتاب رو دوست داشتم، گرچه حتی فک کردن به وضعیت کریستین عذاب آور بود برام، اینکه مغزت توی بیست سال قبل بمونه و حتی امروزتو برای فردات ذخیره نکنه.... داستان خوب بود و پایان بندی خوبی هم داشت... ترجمه هم خوب و روون بود