آری ، مهربانم ! اگر سری به دادگاه خانواده بزنی ، صفی طویل را از عاشقان دیروز و بیزاران امروز می بینی که گاه با کودکی در دست و رخساری پریده رنگ و مضطرب و کودک با آنکه عمق فاجعه را نمی داند ولی دل کوچکش می فهمد که خبر بدی در راه است با نگرانی می پرسد : « مامان ! چرا شما و بابا ناراحتین ؟ چرا با هم دعوا کردین ؟ چرا اینجا اومدین ؟ چرا منو به مهد نبردی ؟ من اینجارو دوست ندارم ! » و مادر به تلخی می گوید : « ساکت شو بچه ! می خوای برو پیش بابات ! » و بعد دانه های اشک مادر بود که بر سر کودک می بارید و نگاه خیس و غمناک کودک ، خبر از حادثه ای هولناک می داد.
علی (ع) در سن 22 سالگی با فاطمه (س) در سن 9 سالگی ازدواج می کند. علی (ع) در تمام دوران زندگی اش، شب ها با کوله باری از رنج و گذران روزی سخت و توان فرسا به خانه باز می گردد. مردی که اندوه همه ی فقیران و همه ی دردمندان تاریخ بشر بر شانه های مردانه اش سنگینی می کند. اما وقتی با تبسم های شیرین و بی دریغ همسر عزیزش فاطمه روبه رو می شود تمام رنج و اندوهش همچون توده ای برف در زیر آفتاب لبخند فاطمه (س) به یکباره آب می شود.