بانتی عاشق بازیه بانتی عاشق اینه که قلعههای شنی بسازه اما هر بار بعد از بازی که مامانش میگه برو دست و صورتت رو بشور، بانتی گوش نمیکنه. بانتی فرار میکنه و داد میزنه: از صابون بدم میاد! تا این که یه شب تو خواب، میکروبها به قلعهاش حمله میکنن …
دسته بندی های کتاب حمله میکروب به قلعه بانتی (دسته چکی)