لینچ مشاهده می کند که ما اکنون به ندرت واقعیت ها را کشف می کنیم. در عوض ، آنها را بارگیری و صد البته بارگذاری می کنیم: با هر کلیک و فشار دادن ، ما تکه های کوچکی از خود را هک می کنیم و آنها را به یک لویاتان داده ها می کشانیم ... ریشه اصلی این مشکل ، آنطور که او می بیند ، یک پارادوکس شناخته شده است: عقل بدون توسل به عقل نمی تواند از خود دفاع کند.
مایکل پاتریک لینچ در "اینترنت ما" به درستی اشاره می کند که در عصر اینترنت به نظر می رسد که ما همزمان هم بیشتر می دانیم و هم کمتر. این امر، او را که یک فیلسوف است، وا می دارد تا بپرسد که دانستن یک چیز به چه معناست....مباحثه های ابتدایی آقای لینچ بیانگر این امر است که اگر ما شرایطی را که دانش تحت آن تولید و توزیع می شود درک کنیم، شرایطی که او شفاف و قاطعانه می کاود، در آن صورت به افراد دانای مسئول تری تبدیل خواهیم شد.
اثری یاری گر، عالی و به جا جهت جور درآوردن نبرد دائمی بر سر حقیقت و کذب.
چالشی فرح بخش برای علاقمندان به اینترنت.
جامعه ای را تصور کنید که در آن، مدل های کوچکی از گوشی های هوشمند ساخته اند که مستقیم به مغز آدم ها وصل می شود. فرض کنید اسم این تکنولوژی «عصب رسانه» باشد. هرکس که از این تکنولوژی بهره می برد، می تواند با یک دستور ذهنی به اطلاعات مربوط به هر موضوعی که می خواهد دسترسی پیدا کند. آیا دنبال پایتخت بلغارستانید یا می خواهید سرعت متوسط پرواز پرستوها را بدانید؟ همین لحظه پیش رویتان حاضر می شود. کاربران این عصب رسانه می توانند به معنای واقعی کلمه با یک چشم بر هم زدن از هرچیزی که می خواهند عکس بگیرند؛ خیلی زود محاسبات پیچیده را انجام دهند و صرفا با فکر کردن، به اطلاعات تماس هرکسی که می بینند دسترسی پیدا کنند. اگر شما عضوی از این جامعه باشید، دیگر لازم نیست اسم شخصی را که در مراسم شام دیشب به شما معرفی کرده اند، حفظ کنید، چراکه یک دستگاه کامپیوتری کوچک این کار را برای شما انجام می دهد. از نگاه افراد این جامعه، وضع به شکلی است که انگار جهان درون سرشان است. این یک جهان متصل است که در آن می توان دانش را بی درنگ به شیوه ای بسیار شخصی و خصوصی با هرکسی به اشتراک گذاشت. درون چنین جهانی، دسترسی به خرد جمعی اعصار گوناگون به سادگی دسترسی به حافظهٔ شخصی است. کسب دانش نه تنها ساده است، بلکه میزان دانش هرکسی نیز بسیار بیشتر از قبل است. البته شاید بعضی ها سخت گیری به خرج بدهند و بگویند بعضی از این اطلاعاتی که عصب رسانه ها در دسترس ذهن کاربران قرار می دهند واقعا «دانش» نیستند. به علاوه ممکن است ادعا کنند که پنجره های تکنولوژیکی دوطرفه اند. یعنی دستگاهی که یک عالم اطلاعات به شما می دهد، از آن طرف، کلی اطلاعات مربوط به شما را هم به جهان می دهد و همین ممکن است تهدیدی برای حریم خصوصی افراد باشد. شاید بعضی ها هم دل نگران تکه تکه شدن جامعه باشند؛ چراکه همین عصب رسانه ها مردم را تشویق می کنند که اطلاعاتشان را بیشتر با کسانی به اشتراک بگذارند که جهان بینی مشترکی با آن ها دارند. آن ها نگران اند که این وضعیت استقلال و اختیار ما را کمتر کرده و ما را به ذهن جمعی۸ خاصمان وابسته تر می کند؛ درنتیجه به مرور از انسان بودنمان کاسته خواهد شد.
مطالعه ی فلسفه به منظور درک چگونگی تکامل ذهن و اندیشه ی بشر در طول زمان، اهمیت بسیاری دارد
«روانشناسی» برای بسیاری از نویسندگان، موهبتی بزرگ است و بینشی ارزشمند را درباره ی چگونگی کارکرد ذهن انسان به آن ها می بخشد.
موجود کنید
نماد انتشارات اسم اون دو نقطه ای که رو طرح جلد کتاباش میزنه. میتونید به سایت شون مراجعه کنید.