آبی کوچولو سوار بر قطره های باران به زمین
درختها و حیوانات جنگل همه در خواب بودند. آبی رو به صورت روشن ماه کرد:
گفتی وقتی رسیدم کجا بروم؟ ماه :گفت برو پیش آدمها. بعد با نورش راهی را روشن کرد و گفت از این طرف.»