اولین دیدار
به یاد اولین دیدار، که من از دور، خندیدم
دلم را با خودت بردی، از این کار تو رنجیدم
خودت با من، دلت با من، تمام حس و حالت هم
نمیدانـم چرا اما از این احسـاس، ترسـیدم
در اینکه دوستت دارم، نداری شک و میدانی
که من هر دم برای عشق پنهان تو، جنگیدم
کمی سرد است و شاید گرم، نمیدانم چه می گویم
عطش دارم و یا تب یا که در احساس تردیدم
اگر خواهی و یا نه، من شدم پاگیر در عشق تو
و از اینجا به سمت شهر و دیدار تو، تبعیدم
تو همچون یک کویر تشنه، من یک ابر بارانی
که با شادی به روی سرزمین عشق، باریدم
دلم دارد ترک هایی ز دست مردم این شهر
ولــی بــا احتــرام تــو گنــاه غیــر بخشــیدم
تو همچون ظرف و من مظروف عشق تو، میدانی
از این ابیات خود امشب، کمی بر خویش بالیدم
اسم کتاب رو خیلی دوستدارم اشعار هم عالی بود به خصوص غزل ها